شعر عاشقانه | اشعار کوتاه عاشقانه برای عشقم❤️
در این پست سعی کردیم مجموعه از شعر عاشقانه, برای شما به اشتراک بگذاریم تا بتوانید برای عشق زندگی خود و کسی که در زندگی خود دوست دارید بفرستید.
اشعار عاشقانه زیبا
تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منی
شروع وسوسه انگیز شعر ناب منیمن آن سکوت شکسته در آسمان توام
و تو درآمد دنیا و آفتاب منیچقدر هجمه ی تشویش بی تو بودن ها
تویی که نقطه ی پایان اضطراب منیبرای زندگی ی بی جواب و تکراری
به موقع آمدی و بهترین جواب منیروان در اوج خیالم چو رود می مانی
همیشه جاری و مانا در عمق خواب منینفس پس از گذرت از حساب می افتد
و تو دلیل نفس های بی حساب منیرها مکن غزلم را همیشه با من باش
که ختم خاطره انگیزه شعر ناب منی
***
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با سد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلیوش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم
وحشی بافقی
***
عشق من
اگر زندگی فرصت دوباره متولد شدن به من بدهد
این بار زودتر تو را پیدا خواهم کرد
تا زمان طولانی تری عاشقت باشم
اشعار عاشقانه زیبا از شاعران بزرگ
دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست
گرش تو یار نباشی جهان به کارش نیستچنان ز لذت دریا پر است کشتی ما
که بیم ورطه و اندیشهٔ کنارش نیستکسی بهسان صدف واکند دهان نیاز
که نازنین گوهری چون تو در کنارش نیستخیال دوست گلافشان اشک من دیدهست
هزار شکر که این دیده شرمسارش نیستنه من ز حلقهٔ دیوانگان عشقم و بس
کدام سلسله دیدی که بیقرارش نیستسوار من که ازل تا ابد گذرگه اوست
سری نماند که بر خاک رهگذارش نیستز تشنهکامی خود آب میخورد دل من
کویر سوختهجان منت بهارش نیستعروس طبع من ای سایه هر چه دل ببرد
هنوز دلبری شعر شهریارش نیست
***
تورا دوست دارم
بدون آن که علتش را بدانم
محبتی که علت داشته باشد
یا احترام است یا ریا …
***
اگر در زندگی ام کار درستی انجام داده باشم
این است که قلبم را به تو هدیه کردم
جملات و شعرهای عاشقانه زیبا
می شود امشب میان ِ لحظه های عاشقی
دست در دستان ِ من ، دعوت به یک رقصم کنی
امشب از لبهای خود جای شراب ِ قرمزی
مرده ام ، شاید که شد با بوسه ای “هستم” کنی!
باز امشب غزلی كنج دلم زندانی است
آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است
هيچ كسی تلخی لبخند مرا درک نكرد
های های دل ديوانه ی من پنهانی است
***
از چشم و دل مپرس که
در اولین نگاه شد
چشم من، خراب دل
و دل، خراب چشم
صائب تبریزی
شعر عاشقانه کوتاه برای همسر
قبل از آنی که بیایی
چه کویری بودم
زندگی با تو
چه گلدان قشنگی ست گلم
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من توستگوش کن با لب خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توستروزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توستگرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توستگو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توستاین همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توستنقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توستسایه زآتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
***
عشق تو مثل گل یاسِ حیاط مان می ماند
که هر صبح از عطر آن مست میشوم.
اشعار عاشقانه زیبا و کوتاه
از چهره ى تو
چیز زیادى یادم نیست
جز این که
اقیانوس آرامى
ریخته بود بین چشمهات
و روى طراوت لب هات
زمزمه ى تردى بود
که گنگم مى کرد
و نمى گذاشت
از چهره ى تو چیز زیادى
یادم باشد
***
اشعار عاشقانه حافظ : دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
..
همان گوشه خالی دلت
که هیچ کس پیدایش نمی کند، هیچ کس
آن جا را برای من کنار بگذار
غزلهای عاشقانه
عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم
یا گناهیست که اول من مسکین کردمتو که از صورت حال دل ما بیخبری
غم دل با تو نگویم که ندانی دردمای که پندم دهی از عشق و ملامت گوییتو نبودی که من این جام محبت خوردم
تو برو مصلحت خویشتن اندیش که من
ترک جان دادم از این پیش که دل بسپردمعهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم
و گر این عهد به پایان نبرم نامردممن که روی از همه عالم به وصالت کردم
شرط انصاف نباشد که بمانی فردمراست خواهی تو مرا شیفته میگردانی
گرد عالم به چنین روز نه من میگردمخاک نعلین توای دوست نمییارم شد
تا بر آن دامن عصمت ننشیند گردمروز دیوان جزا دست من و دامن تو
تا بگویی دل سعدی به چه جرم آزردمسعدی
***
ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توستآن بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمه شبانه از توستمن انده خویش را ندانم
این گریه بی بهانه از توستای آتش جان پاکبازان
در خرمن من زبانه از توستافسون شده تو را زبان نیست
ور هست همه فسانه از توستکشتی مرا چه بیم دریا؟
طوفان ز تو و کرانه از توستگر باده دهی و گرنه ، غم نیست
مست از تو ، شرابخانه از توستمی را چه اثر به پیش چشمت؟
کاین مستی شادمانه از توستپیش تو چه توسنی کند عقل؟
رام است که تازیانه از توستمن میگذرم خموش و گمنام
آوازه جاودانه از توستچون سایه مرا ز خاک برگیر
کاینجا سر و آستانه از توست
***
دستت را روی قلبم بگذار
و با دوستت دارمی ساده
تپیدنش را تا ابد تضمین کن
تک بیت های عاشقانه
شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند؟
گره در روح و روانت به جهانت بزند؟
احمد طیبی
عشق یعنی در تو من معنا شوم
عشق یعنی با تو من دریا شوم
عشق یعنی قطره ای بر گل نشست
عشق یعنی مهر تو بر دل نشست
عشق یعنی سیب سرخ انتظار
عشق یعنی بی تو ، من امری محال
عشق یعنی یک سبد بوی بهار
عشق یعنی بیقرار بیقرار
***
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادیز تو دارم این غم خوش به جهان ازا ین چه خوشتر
تو چه دادیَم که گویم که از آن بهاَم ندادیچه خیال میتوان بست و کدام خواب نوشین
به از این در تماشا که به روی من گشادیتویی آن که خیزد از وی همه خرمی و سبزی
نظر کدام سروی؟ نفس کدام بادی؟همه بوی آرزویی مگر از گل بهشتی
همه رنگی و نگاری مگر از بهار زادیز کدام ره رسیدی ز. کدام در گذشتی
که ندیده دیده رویت به درون دل فتادیبه سر بلندتای سرو که در شب زمینکن
نفس سپیده داند که چه راست ایستادیبه کرانههای معنی نرسد سخن چه گویم
که نهفته با دل سایه چه در میان نهادیهوشنگ ابتهاج
شعر عاشقانه کوتاه
محترم دار دلم کاین مگس قند پرست
تا هوا خواه تو شد فر همایی دارداز عدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارداشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوایی داردستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی داردنغز گفت آن بت ترسا بچه باده پرست
شادی روی کسی خور که صفایی دارد
***
گر تو گرفتارم کنی من با گرفتاری خوشم
داروی دردم گر تویی در اوج بیماری خوشممولانا
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی، نی شکنم شکر برمآمدهام چو عقل و جان از همه دیدهها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برمآمدهام که ره زنم بر سر گنج شه زنم
آمدهام که زر برم زر نبرم خبر برمگر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن
گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برماوست نشسته در نظر، من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برمآنک ز زخم تیر او کوه شکاف میکند
پیش گشادتیر او وای اگر سپر برمگفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود
تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برمآنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد
و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برمدر هوس خیال او همچو خیال گشتهام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برماین غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمیخوری پیش کسی دگر برم
شعر عاشقانه زیبا برای همسرم و عشقم
تو مثل خنده گل
مثل خواب پروانه
تو مثل آنچه
که ناگفتنی است، زیبایی
***
چه شد در من نمی دانم
فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم
که خیلی دوستت دارم …
***
دلتنگ شده ام
نمیدانم ! شاید برای تو
یا شاید برای دیروزهایی که باتو گذشت
از ایـــــنجا
صدایت میـــــکنم !
تو از آنــــــجا بغلم کن !
دلــــم گرفــــته
بهترین اشعار عاشقانه
چمدان دستِ تو
و ترس به چشمان من است
این غم انگیز ترین حالت غمگین شدن است
هر که در عاشقی قدم نزده است
بر دل از خون دیده نم نزده استاو چه داند که چیست حالت عشق
که بر او عشق، تیر غم نزده استخاقانی
***
خدا وقتی تو را آفرید
معجزه کرد
من هر وقت
به چشمانت نگاه می کنم
ایمان می آورم
اشعار عاشقانه زیبا از بزرگان و شاعران
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانمتو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانمشادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانمبا پرتو ماه آیم و، چون سایه دیوار
گامی از سر کوی تو رفتن نتوانمدور از تو من سوخته در دامن شبها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانمفریاد ز بی مهریت ای گل که درین باغ
چون غنچه پاییز شکفتن نتوانمای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانممحمدرضا شفیعی کدکنی
***
از دلبر ما نشان که دارد
در خانه مهی نهان که داردبیدیده جمال او که بیند
بیرون ز جهان جهان که داردآن تیر که جان شکار آنست
بنمای که آن کمان که دارددر هر طرفی یکی نگاریست
صوفی تو نگر که آن که دارداین صورت خلق جمله نقشاند
هم جان داند که جان که دارداین جمله گدا و خوشه چیناند
آن دست گهرفشان که داردقلاب شدند جمله عالم
آخر خبری ز کان که داردشادست زمان به شمس تبریز
آخر بنگر زمان که دارد
گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود
از هرچه زندگیست دلت سیر می شود
گویی به خواب بود جوانیمان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود
کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود
تک بیتی عاشقانه زیبا برای شوهرم
صبح خورشید نگاهت به سرش خواب ندارد؟
پس بیا خوب نگهم کن که دلم تاب ندارد
***
از خانه بیرون میزنم، اما کجا امشب
شاید تو میخواهی مرا در کوچهها امشبپشت ستون سایهها روی درخت شب
میجویم، اما نیستی در هیچ جا امشبمیدانم آری نیستی، اما نمیدانم
بیهوده میگردم به دنبالت چرا امشب؟هر شب تو را بی جستجو مییافتم، اما
***
دگر از درد تنهایی، به جانم یار میباید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار میبایدز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دل هشیار میبایدمرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
که میگفتم: علاج این دل بیمار میبایدبهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
نمیبایست زنجیری، ولی این بار میبایدشیخ بهایی
.
شعر عاشقانه غمگین
از چشم و دل مپرس که
در اولین نگاه شد
چشم من، خراب دل
و دل، خراب چشم
صائب تبریزی
با نگاهت عاشقم کردی، دلم دیوانه شد
خنده بر لب شاعرم کردی دلم دیوانه شدگفتم آیا میشود با یک نگاه عاشق شوم ؟؟
خنده بر این پرسشم کردی دلم ، دیوانه شدمن نگاه آخرت را عشق معنا میکنم
ای زلیخا یوسفم کردی دلم دیوانه شدبا نگاهت چشم من مشتاق باران میشود
ای تو باران نرگسم کردی دلم دیوانه شدمن بهارم یک ب یک از بودنم کم میشود
بگذر از این، عاقلم کردی دلم دیوانه شد
***
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلی وش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم
شعر عاشقانه از حافظ
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارشدلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتکارشجای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف میشکند بازارشبلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارشای که از کوچه معشوقه ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارشآن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارشصحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرومگذارشصوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارشدل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش
“تو را دوست دارم”
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند …“احمدشاملو”
.
***
تکه یخی که عاشق ابر عذاب میشود
سر قرار عاشقی همیشه آب میشودبه چشم فرش زیر پا، سقف که مبتلا شود
روز وصالشان کسی خانه خراب میشودکنار قلههای غم نخوان برای سنگها
کوه که بغض میکند سنگ مذاب میشودباغ پر از گلی که شب به آسمان نظر کند
صبح به دیگ میرود، غنچه گلاب میشودچه کردهای تو با دلم که از تو پیش دیگران
گلایه هم که میکنم شعر حساب میشودکاظم بهمنی
شعر عاشقانه زیبا و غمگین
یا مشکل ارسال پیام از دل ما بود
یا منبع گیرنده ی قلب تو خراب استزاییده ی دردیم و به بار آمده ی عشق
در مکتب ما عشق فقط حرف حساب استیک جمله بگو دلبرکم حرف دلت چیست
عاشق شده این شاعر و دنبال جواب است
***
دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد
بر یکی سنگین دل نامهربان چون خویشتنتا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی
چون به هجر اندر بپیچی پس بدانی قدر منرابعه قزداری
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدملیلیوش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدموحشی بافقی
شعر نو عاشقانه زیبا برای همسرم
صدا بزن مرا
مهم نیست به چه نامی
فقط میم مالکیت را آخرش بگذار
می خواهم باور کنم، مال تو هستم …
***
کاش
میگفتی چیست
آنچه از چشم تو
تا عمق وجودم جاریست …“فریدون مشیری”
***
بویِ شور انگیزِ باراڹ می دهی
با نگاهت بر دلم جان می دهی
بسڪہ خوب ومھربان و صادقی
بر دلم عشقی فراوان می دهی
باترین اشعار عاشقانه
فاش می گویم و
از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و
از هر دو جهان آزادم
حافظ
دوستت دارم
به زیبایی شکوفه ای
به لطافت باران
فصلهارا با تو قدم میزنم
به بهار میرسم
کنارش میمانم
باتو پرواز را میاموزم
مرا به اغوشت ببر
به پهنای ابرها
به شاخه درختان بهار
امید را به من بده
بی قرارتم تنها قرار من
***
تمام ترانه هایم ترنم یاد توست و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست
ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالمو تو را آنگونه که میخواهی دوست دارم
ای مهربان – پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود
و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید
تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسممنتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم
در چشمانت خیره شومدوستت دارم را بر لبانم جاری کنم
منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینمسر رو شونه هایت بگذارم….از عشق تو…..
از داشتن تو…اشک شوق ریزممنتظر لحظه ی مقدس که تو را در اغوش بگیرم
بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنموبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم
اری من تورا دوست دارم
وعاشقانه تو را می ستایم
شعر کوتاه عاشقانه جدید
گفته بودم
به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدی و همه ی فرضیه ها ریخت به هم
***
لبت، تنت، سخنت، چهرهات تماشایی
آهای دختر رعنا چقدر زیباییبه زعم من تو میان تمام مردم شهر
سرآمد همه دختران و زنهاییبه زیر پیرهن تو بهشت گمشده ایست
حرارت بدنت دوزخیست رویاییبگو که مادر تو کیست که این چنین زادست
دو چشم شرقی و یک صورت اروپاییجنوب داغ لبت سرخی غروب خزر
شمال خیس نگاهت خلیج تنهاییتنت روایتی از برفهای قطب جنوب
خودت روایتی از یک پری دریاییپر از حکایت ناگفتهای و میدانم
که تو نخواندهترین داستان دنیاییمحمود غریبی
***
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماستبه رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماستببین که سیب زنخدان تو چه میگوید
هزار یوسف مصری فتاده در چه ماستاگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماستبه حاجب در خلوت سرای خاص بگو
فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماستبه صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظر خاطر مرفه ماستاگر به سالی حافظ دری زند بگشای
که سالهاست که مشتاق روی چون مه ماست
شعر عاشقانه زیبا و کوتاه
ز کدام رَه رسیدی؟ زِ کدام در گذشتی؟
که ندیده دیده ناگه به درونِ دل فتادى؟
هوشنگ ابتهاج
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدملیلیوش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدموحشی بافقی
***
من بیبهانه و هوسی عاشقت شدم
با هر تپیدن و نفسی عاشقت شدمچتری شدی! همیشه به دنبال سایهام
در سر نمانده یاد کسی عاشقت شدموقتی خدا رقم زده تصویر تازهات
با یاد کهنه عکس کسی عاشقت شدمدرگیر با تو شد همه ذرات هستیام
یک شهر شاهدند بسی عاشقت شدمدیدم تو را که بال کشیدی به آسمان
از پشت میله قفسی عاشقت شدمحالا من و خیال تو هر شب نشستهایم
چشم انتظار تا برسی عاشقت شدمپگاه عامری
شعر برای همسر مهربان
قلب من کودکی ست
که تا “تو” بیشتر بلد نیست بشمارد
***
به جان جوشم که جویای تو باشم
خسی بر موج دریای تو باشم
تمام آرزوهای منی، کاش
یکی از آرزوهای تو باشم“شفیعی کدکنی”
تمام ترانه هایم ترنم یاد توست و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست
ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالمو تو را آنگونه که میخواهی دوست دارم
ای مهربان – پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود
و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید
تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسممنتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم
در چشمانت خیره شومدوستت دارم را بر لبانم جاری کنم
منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینمسر رو شونه هایت بگذارم….از عشق تو…..
از داشتن تو…اشک شوق ریزممنتظر لحظه ی مقدس که تو را در اغوش بگیرم
بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنموبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم
اری من تورا دوست دارم
وعاشقانه تو را می ستایم
متن عاشقانه ادبی
خبرت هست که
بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق
این همه ایامم نیست
سعدی شیرازی
***
ناله اگر که برکشم، خانه خراب می شوی
خانه خراب گشته ام، بس که سکوت کرده ام …“صائب تبریزی”
***
عاشق که باشی شعر شور دیگری دارد
لیلی و مجنون قصه شیرینتری دارددیوان حافظ را شبی صد دفعه میبوسی
هر دفعه از آن دفعه فال بهتری داردحتی سؤالات کتاب تست کنکورت
عاشق که باشی بیتهای محشری داردبا خواندن بعضی غزلها تازه میفهمی
هر شاعری در سینهاش پیغمبری داردحرف دلت را با غزل حالی کنی سخت است
شاعر که باشی عشق زجر دیگری داردبهمن صباغزاده
شعر عاشقانه برای همسر عزیزم
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است؟
شهریار
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلهابه بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلهامرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملهابه می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلهاشب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلهاهمه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلهاحضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
***
چشمانت را
می بوسم
که گریسته اند برای عشقلبانت را
که سکوت کرده اند برای عشقوگونه هایت را
که از عشق داغ استبرای دل بی تابت اما
چه می توانم کرد
جز دوست داشتن تو..
شعرهای عاشقانه زیبا و احساسی فاز دلتنگی
به عاشقان و معشوقه های شهر بگویید…
دلبری برای یکدیگر را…
بگذارند به وقت تنهاییشان!
خیابان،مترو و تاکسی جای دست کشیدن روی ابرو…
سر روی شانه گذاشتن. و لمس شال و گیسو نیست…
شاید یک نفر چشمانش را بست…
شاید یک نفر خاطرش پر کشید…
شاید یک نفر دلش رفت…
شاید یک نفر دلش تنگ شد
تا که از جانب معشوقه نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد“حافظ”
***
من را نگاه کن که دلم شعلهور شود
بگذار در من این هیجان بیشتر شودقلبم هنوز زیر غزل لرزههای توست
بگذار تا بلرزد و زیر و زبر شودمن سعدیام اگر تو گلستان من شوی
من مولوی سماع تو برپا اگر شودمن حافظم اگر تو نگاهم کنی اگر
شیراز چشمهای تو پر شور و شر شود«ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود»آنقدر واضح است غم بی تو بودنم
اصلا بعید نیست که دنیا خبر شوددیگر سپردهام به تو خود را که زندگی
هرگونه که تو خواستی آنگونه سر شودنجمه زارع
***
شب وقتی زیبا است که بدانی
یک نفر، یک جایی از این دنیا
با تصویرسازی آغوش تو به خواب رفته است
و چه زیباتر میشود وقتی که آن یک نفر
همانی باشد که تو هم هرشب
در خیال خودت در آغوشش میگیری
خبرت هست که
بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق
این همه ایامم نیست
***
برایت
هر شب
عاشقانه تر می نویسم
تا همه تب کنند
در حسرت داشتن
معشوقه ای
شبیه تو ….شعر عاشقانه برای مرد
تا یار برفت صبر از من برمید
وز هر مژهام هزار خونابه چکید
گوئی نتوانم که ببینم بازش
«تا کور شود هر آنکه نتواند دید»
عبید زاکانی
***
جهان بی عشق سامانی ندارد
فلک بی میل دورانی نداردنه مردم شد کسی کز عشق پاکست
که مردم عشق و باقی آب و خاکستچراغ جمله عالم عقل و دینست
تو عاشق شو که به ز آن جمله اینستامیرخسرو دهلوی
***
آن بهشتی که همه در طلبش معتکف اند
من کافر همه شب با تو به آغوش کشم“خواجوی کرمانی”
شعر عاشقانه از استاد شهریار
دیدمت وه چه تماشایی و زیبا شدهای!
ماه من، آفت دل، فتنهی جانها شدهای!پشتها گشته دو تا، در غمت ای سرو روان
تا تو در گلشن خوبی گل یکتا شدهایخوبی و دلبری و حسن، حسابی دارد
بیحساب از چه سبب اینهمه زیبا شدهای؟حیف و صد حیف که با اینهمه زیبایی و لطف
عشق بگذاشته اندر پی سودا شدهایشبِ مهتاب و فلک خواب و طبیعت بیدار
باز آشوبگر خاطر شیدا شدهایبین امواج مهت رقص کنان میبینم
لطف را بین، که به شیرینی رویا شدهایدیگران را اگر از ما خبری نیست چه غم
نازنینا، تو چرا بی خبر از ما شدهای؟استاد شهریار
ﺩﻟﻢ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ
ﺗﻮ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﭼﯿﺴﺖ ؟!
ﺑﻬﺎﻧﻪ
ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﺐ ﻫﺎ
ﺧﻮﺍﺏ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺧﯿﺲ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﺯﺩﺩ
ﺑﻬﺎﻧﻪ
ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﻧﺒﻮﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ
ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﭘﯽ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﺮﺩﺍﻧﺪ
ﺑﻬﺎﻧﻪ
ﻫﻤﺎﻥ ﺻﺒﺮﯾﺴﺖ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﻟﺒﺎﻧﻢ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ
ﺗﺎ ﮔﻼﯾﻪ ﺍﯼ ﻧﮑﻨﻢ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ …
***
آدم گاهی چه گرم می شود
به یک هستم
به یک نترس
به یک نوازش
به یک آغوش
شعر رمانتیک زیبا برای عشقم
امروز
بیشتر از هر روز دیگری دوستت دارم
دست خودم نیست جمعهها عاشقترم!
مخصوصا اگر
چشم در چشم #تُ
از خواب بیدار شوم…
***
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیاندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
فروغ فرخزاد
هر شب به تو با عشق و طرب میگذرد
بر من زغمت به تاب و تب میگذردتو خفته به استراحت و بی تو مرا
تا صبح ندانی که چه شب میگذردهاتف اصفهانی
رباعی و دوبیتی عاشقانه
تا در دل من عشق تو اندوخته شد
جز عشق تو هر چه داشتم سوخته شدعقل و سبق و کتاب بر طاق نهاد
شعر و غزل دوبیتی آموخته شدمولانا
***
صدای خنده های تو
افتادن تکه های یخ است
در لیوان بهار نارنج
بخند!
می خواهم گلویی تازه کنم!“محسن حسین خانی”
***
دوستت دارم ،
ای شکوه موج ، ای خروشان بر دل ساحل خاموش ،
ای بهار دل دلتنگ من …دوستت دارم ،
بی بهانه ،
با شوقی کودکانه ، ساده تر از سکوت ، عاشقانه …دوستت دارم ،
قدر احساس دل پروانه ها ، قدر دلتنگی گل ، وقت آغاز خزان ،
دوستت دارم … دوستت دارم …
شعر دوبیتی عاشقانه زیبا
یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسنددبابا طاهر
گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم!
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود«گروس عبدالملکیان»
***
بوی شور انگیز باراڹ می دهی
با نگاهت بر دلم جان می دهیبسکه خوب و مھربان و صادقی
بر دلم عشقی فراوان می دهیخواهشا با قلب تنھایم بمان
چون فقط تو بوی انسان می دهی
شعر عاشقانه کوتاه
هستم ز غمش چنان پریشان که مپرس
زانسان شدهام بی سر و سامان که مپرسای مرغ خیال سوی او کن گذری
وانگه ز منش بپرس چندان که مپرسمولانا
عشق تو عالم دل جمله به یکبار گرفت
بختیار اوست برما که تو را یار گرفتمن اسیر خود واز عشق جهانی بیخود
من درین ظلمت و عالم همه انوار گرفتسیف فرغانی
***
عشق فقط یه کلمه بود ؛
تا اینکه تو اومدی توی زندگیم
و بهش معنا دادی …💕