دوبیتی عاشقانه

شاعران به نامی در تاریخ از قالب دو بیتی برای سرودن اشعارشان استفاده میکردند؛ چرا که در عین خلاصگی و کوتاهی، پیام مد نظر شاعر را به خوبی به مخاطب میرساند. دو بیتی عاشقانه گونه ای از دو بیتی ها هستند که به بیان احساس شاعر به زیباترین وجه ممکن میپردازند.

اشعار دوبیتی های ناب و رمانتیک عاشقانه

می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت

بی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفت

زنهار به کس مگو تو این راز نهفت

هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت

****

لبخند زدی و خنده ات خاطره شد

هر اخم تو فرشی از هزاران گره شد

یک صفحه ی صاف بود ، از آن آغاز

تا دور تو چرخید زمین ، دایره شد !

****

ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من!

ای حسرت روزهای شیرین در من!

بی مهری انسان معاصر در توست

تنهایی انسان نخستین در من!

ای نازنین جواب معمای من تویی

تنها چراغ روشن شبهای من تویی

وقتی دلم گرفت از انبوه ابرها

احساس آفتابی دنیای من تویی

اس ام اس دو بیتی عاشقانه

در عشق تو از بس که خروش آوردیم

دریای سپهر را به جوش آوردیم

چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت

رفتیم و زبانهای خموش آوردیم

****

دلم را جز تو کس دلبر نباشد

به جز شور تو ام در سر نباشد

دل فایز تو عمدا می‌کنی تنگ

که تا جـای کس دیــــگر نباشد

کم نامه‌ی خاموش برایم بفرست

از حرف پرم گوش برایم بفرست

دارم خفه می‌شوم در این تنهایی

لطفاً کمی آغوش برایم بفرست

****

اندر دل من بدین عیانی که تویی

وز دیده من بدین نهانی که تویی

وصاف ترا وصف نداند کردن

تو خود به صفات خود چنانی که تویی

خواجه عبدالله انصاری

دو بیتی عاشقانه

اندازه ی یک وقفه ی کوتاه بمان

حتی شده تا نیمه ی این راه بمان

دلتنگ تو بودن به خدا ممکن نیست

نه ، آه نکش ، آه نرو ، آه بمان !

****

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید

که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

از غم هجر مکن ناله و فریاد که من

زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید

****

باز هم از یاد تو ، شعله به پا خواسته

آتش سرخش ز نور ، قلب من آراسته

زردی روی مرا نیک تماشا نما

شمع وجود من از ، دوری تو کاسته !

ماییم که از بادهٔ بی‌جام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم

گویند سرانجام ندارید شما
ماییم که بی‌هیچ سرانجام خوشیم

****

دلم خون شد غریبانه

عذابم را ندیدی تو

قفس شد سهم من اما

چه خوب آسان پریدی تو ؟

شعر عاشقانه و بسیار زیبا

سردم شده است و از درون می سوزم

حالا شده کار هر شب و هر روزم

تو شعر مرا بپوش سرما نخوری

من دکمه ی این قافیه را می دوزم

آن حرف که از دلت غمی بگشاید

در صحبت دل شکستگان می باید

هر شیشه که بشکند ندارد قیمت

جز شیشه دل که قیمتش افزاید !

****

چشم مست تو عجب جلوه گه بیداد است

خم ابروی تو سرمشق کدام استاد است؟

خم ابروی تو را دیدم و رفتم به سجود،

صید را زنده گرفتن هنر صیاد است

****

در عشق تو از بس که خروش آوردیم

دریای سپهر را به جوش آوردیم

چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت

رفتیم و زبانهای خموش آوردیم

مختارنامه/ عطار

بیا کز عشق تو دیوانه گشتم

به درد عشق تو همخانه گشتم

چو خویش جان خود جان تو دیدم

ز خویشان بهر تو بیگانه گشتم

شعر دوبیتی زیبا از عطار

در اوج یقین اگر چه تردیدی هست

در هر قفسی کلید امیدی هست

چشمک زدن ستاره در شب، یعنی

توی چمدان ماه خورشیدی هست

****

روزهایم عجیب دلگیرند

مثل آن جمعه ای که تب دارد

با دل من کمی مدارا کن

به خدا قلب هم عصب دارد

****

بیهوده در اضطراب ماندیم همه

در تاب و تب و عذاب ماندیم همه

این ساعت زنگ خورده هم زنگ نزد

عشق آمد و رفت و خواب ماندیم همه

****

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم

تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم

دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود

مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم

****

دلبرم اندر خیالم خود نمایی میکند

در فراقش ای دل من بینوایی میکند

او برفت و پشت پا زد بر دل و دنیای من

کار دل را بین که بهرش بیقراری میکند

اشعار دوبیتی زیبا و عاشقانه از فائز دشتی

الله به فریاد من بی کس رس

فضل و کرامت یار من بی کس بس

هر کسی به کسی و حضرتی مینازد

جز حضرت تو ندارد این بی کس کس

در وطن مثل غریبانم،نمی دانم چرا

روز و شب سر در گریبانم، نمی دانم چرا

هر که از روی دل جانم فدایش می کنم

مثل عقرب می زند نیشم، نمی دانم چرا

****

ترسم آخر زغم عشق تو دیوانه شوم،

بیخود از خود شوم و راهی میخانه شوم،

آنقدر باده بنوشم که شوم مست و خراب،

نه دگر دوست شناسم نه دگر جام شراب.

****

درخت غم بجانم کرده ریشه

بدرگاه خدا نالم همیشه

رفیقان قدر یکدیگر بدانید

اجل سنگست وادم مثل شیشه

****

ای کـــاش دلـــم اســیـــر و بــیـمار نبود

در بـــنـــد نــــگاه او گــــرفــتــار نــبـود

من عاشق و او زعشق من بی خـبر است

ای کــاش دل و دلــبــــر و دلـــدار نـبود

اشعار عاشقانه مولانا

چشمان سیاه تو مرا خواهد کشت

افسون نگاه تو مرا خواهد کشت

اینگونه که آه می کشد لب هایت

پس لرزه ی آه تو مرا خواهد کشت

****

ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻟﻢ ﺁﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺁﻫﻦ ﻧﯿﺴﺖ

ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ

ﺧﻮﺵ ﺁﻣﺪﯼ ﺑﻨﺸﯿﻦ ، ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﻡ ﮐﺮﺩﻡ

ﮐﻪ ﭼﺎﯼ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ !

****

دل زمزمه می‌کرد ، هلاکش کردند

با تیغِ برهنه چاک چاکش کردند

دل ، دهکده ای بود پر از چشمه و گل

از لوث وجود عشق پاکش کردند !

****

دلم تنگ است امشب بهر زاری

به روی موج گریه تک سواری

صفای گریه ای در خلوتم را

نمی بخشم به سال خنده داری

****

من آمده ام که با تو راهی بشوم

آنی که تو از دلم بخواهی بشوم

دریا بغلم کن! بغلم کن دریا!

می خواهم از این به بعد ماهی بشوم

دوبیتی دلنشین و زیبا از بابا طاهر عریان

زما آن چشــــم وابرو مـــــی برد دل

لب و دندان و گیســــو مـــــی برد دل

بت فایـــــــز ز وضع و طـــــرز رفتـــــــار

نه من دل داده‌ام اومـــــــی برد دل

با دیدن تو دست و دلم می لرزد

زیبایی تو چقدر وحشتناک است

انگار که چاره ای ندارم دیگر

دختر!پدر تو بود چوپان می خواست؟

****

گلستـــان جـــــای تـــــو ای نازنیننم

مـــو در گلخـــــن به خاکستر نشینم

چه در گلشن چه در گلخن چه صحرا

چــــو دیده واکنــــم جــــز تــــه نوینم

****

من درد تو را ز دست آسان ندهم

دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم

از دوست به یادگار دردی دارم

کان درد به صد هزار درمان ندهم

چون کنم یاد تو ، نوری با من است

غایبی ، اما حضوری با من است

درد دلها میکنم با “عکس” تو

وه عجب “سنگ صبوری” با من است !

دوبیتی عاشقانه و بسیار زیبا

ای عشق مرا به شطّ خون خواهی بُرد

چون قیس به وادی جنون خواهی بُرد

فرهاد صفت در آرزویی شیرین

دنبال خودت به بیستون خواهی بُرد

***

من بی تو دمی قرار نتوانم کرد

احسان ترا شمار نتوانم کرد

گر بر تن من زبان شود هر مویی

یک شکر از هزار نتوانم کرد

خواجه عبدالله انصاری

****

ﺷﺒﻬﺎ ﮔﺬﺭﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﺑﺴﺖ

ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺗﻮ ﻣﺴﺖ

ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﯾﺶ ﺧﻮﻧﻢ ﺭﯾﺰﯼ

ﺗﺎ ﺟﺎﻥ ﺑﺪﻫﻢ ﺩﺍﻣﻦ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ !