جملات آموزنده حسین پناهی
حسین پناهی شاعر، نویسنده، بازیگر و کارگردان بود که از وی آثاری فاخر به جا مانده و ما در این پست جملات آموزنده حسین پناهی را گردآوری کردیم.
جملات زیبا و آموزنده از حسین پناهی
پنجره را باز کن
و از این هوای مطبوع بارانی لذت ببر
خوشبختانه
باران ارث پدر هیچکس نیست
****
کودکی ام را دوست داشتم
روز هایی که به جای دلم
سر زانوی هایم زخمی بود …
****
من تعجب می کنم
چطور روز روشن
دو هیدروژن
با یک اکسیژن ترکیب می شوند
و آب از آب تکان نمی خورد!
نیم ساعت پیش،
خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد،
آواز که خواند تازه فهمیدم،
پدرم را با او اشتباهی گرفته ام!
سخنان و جملات آموزنده حسین پناهی
می دونی “بهشت ” کجاست؟
یه فضای چند وجب در چند وجب!
بین بازوهای کسی که دوستش داری . . .
****
ماندن به پای کسی که دوستش داری
قشنگ ترین اسارت زندگی است !
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند …
****
انسانم!
ساکت، چون درخت سیب!
گسترده، چون مزرعه ی یونجه!
و بارور، چون خوشه ی بلوط!
به جز خداوند،
چه کسی شایسته ی پرستش من خواهد بود؟!
جملات آموزنده حسین پناهی درباره زندگی
ما راه می رفتیم و زندگی نشستن بود
می دویدیم و زندگی راه رفتن بود
می خوابیدیم و زندگی دویدن بود
انسان هیچ گاه برای خود مامن خوبی نبوده است
****
و بخار پیشانیم حیرت هیچ کس را بر نمی انگیزد
گز می کنم خیابان های چشم بسته از بر را
میان مردمی که حدوداً می خرند و حدوداً می فروشند
در بازار بورس چشم ها و پیشانی ها
بخار پیشانیم حیرت هیچ کس را بر نمی انگیزد…
****
بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند
چون من که آفریده ام از عشق جهانی برای تو
گاهی هیچکس را نداشته باشی بهتر است ..! باور کن بعضیها تنهاترت میکنند.
****
به شبنمی میماند آدمی
و عمر چهل روایتش،
به لحظه رویت نور
بر سطح سبز برگی
میلغزد و بر زمین میچکد …
تا باری دیگر
کی؟
چگونه؟
کجا؟
سخنان آموزنده حسین پناهی
ما چیستیم؟
جز مولکولهای فعال ذهن زمین
که خاطرات کهکشان ها را
مغشوش می کند
اجازه!
اشک سه حرف ندارد، اشک خیلی حرف دارد!!!
****
لنگه های چوبی درب حیاطمان گرچه کهنه اند و جیرجیر می کنند
ولی خوش به حالشان که لنگه ی همند…
****
صـدای پای تو که می روی، صـدای پای مــرگ که می آید
دیـگر چـیـزی را نمی شنوم!
در این جهانی که همش مضحکه و تکراره
تکه تکه شدن دل چه تماشا داره
سخنان زیبای حسین پناهی
مادربزرگ!
گم کرده ام در هیاهوی شهر
آن نظر بند سبز را که در کودکی بسته بودی به بازوی من
در اولین حمله ناگهانی تاتار عشق
خمره دلم بر ایوان سنگ و سنگ شکستدستم به دست دوست ماند
پایم به پای راه رفت
من چشم خورده ام
من چشم خورده ام؛ من تکه تکه از دست رفته ام
در روز روز زندگانیم…
****
انسان در کجا ریشه دارد؟
در اندیشه؟
ظلمات جستجوی ما کجاست؟
ما مامور ساخت چه محصولی هستیم؟
نیمه شب در تاریکی اتاق به این موضوع فکر میکنم
و در چند متری خانه
مادری مهربان در دهان قاتلی فالگیر که چهارده ماه بیشتر ندارد
پستانک می چپاند
****
هیچ وقت
هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد
امشب دلی کشیدم
شبیه نیمه سیبی
که به خاطر لرزش دستانم
در زیر آواری از رنگ ها
ناپدید ماند!
بهترین جملات آموزنده حسین پناهی
اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند!
دیگر گوسفند نمی درند، به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند!
****
دنیا را بغل گرفتیم گفتند امن است هیچ کاری با ما ندارد
خوابمان برد بیدار شدیم دیدیم آبستن تمام دردها یش شده ایم
***
از آجیل سفره عید چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند ، خورده شدند
آنها که لال مانده اند ، می شکنند
دندانساز راست می گفت
پسته لال ، سکوت دندان شکن است
***
این روزها به جای “شرافت” از انسان ها
فقط “شر” و “آفت” می بینی !