متن در مورد مادربزرگ
مادربزرگ ها مهربون ترین آدمای زندگی ما هستن مجموعه متن در مورد مادربزرگ بهترین جملات رو برای ابراز احساسات به این عزیزان برای شما آماده کردیم. امیدوارم از ادامه این مطلب لذت ببرید. شاد و پیروز باشید
متن در مورد مادربزرگ
مادربزرگم همیشه میگفت:
قلبت که بینظم زد، بدون که عاشقی …
اشکت که بیاختیار سرازیر شد، بدون که دلتنگی …
شبت که بیخواب گذشت، بدون که نگرانی …
روزت که بیشوق آغاز شد، بدون که نا امیدی …
سینهات که بیجا آه کشید، بدون که پُرحسرتی …
دلت که بیدلیل گرفت، بدون که تنهائی …
امروز تو نیستی مادربزرگ، امّا …،
اما من به همهٔ اون حرفات رسیدم!
ای کاش قبل از رفتنت، چارهٔ این وقتایی که برام پیشبینی کردی رو هم میگفتی …!
****
مادر بزرگ قسم به تو که تویی نور کردگار
یزدان تو را ز نور وفا آفریده است
نازم به آن شکوه و به آن عزت و مقام
جنت به زیر پای تو خوش آرمیده است
****
این شهر
شهر قصه های مادر بزرگ نیست
که زیبا و آرام باشد
آسمانش را هرگز آبی ندیده ام
من از اینجا خواهم رفت
و فرقی هم نمیکند
که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می گریزد
از گم شدن نمی ترسد
مادر بزرگ
که خدا نور به قبرش بباره می گفت:
عاشق که باشی هرگز نخواهی مرد
اما، خودش مرد
چه پارادوکس بزرگیست عشق
متن و جملات زیبا در مورد بزرگ عزیز
از تمام دلتنگیها، از اشکها و شکایتها که بگذریم، باید اعتراف کنم مادربزرگم که میخندد خوشبختم!
****
تمام دنیای کودکی ام در خانه او گذشت، مادر بزرگم را می گویم. وقتی به خانه اش می رفتیم همیشه با گی و میوه هایش از ما پذیرایی می کرد. خانه او برای ما رویا شده بود، خانه او مانند آرزویی بود که هر هفته برآورده میشد. ما به آنجا می رفتیم و با مهربانی های او دنیای کودکانه مان را سپری می کردیم. اما حالا او سفر کرده، حالا او خود به منزلگاه ابدی اش رفته، جایی که نزد خداست. حالا قرار است خدا پاداش تمام مهربانی هایش به ما را بدهد، حالا او پیش خداست و خدا قرار است نقش همیشگی او در دنیا را که برای ما ایفا میکرد برایش بازی کند.
زمین بایر دل را نهال عشق می کارم
به پایش هر شب و هرروز سیل اشک می بارم
ازآن سرمست یک روزی درختی می شود سرسبز
که بر آن حک کنم مادربزرگ همیشه دوستت دارم
****
مادربزرگ دوست داشتنی من
بوسه بر دستان خسته تو جانم را زنده میکند
و دیدار تو، عشق را در دلم به ارمغان میآورد
خدایا کمکم کن قلب رئوف و قشنگ این فرشته زمینی ات را
هرگز نلرزانم و آسمان آرزوهایش را خراب نکنم
متن مادربزرگ روحت شاد
مادر بزرگ یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری!
مادربزرگ یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ،دلواپسی!
مادربزرگ یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری!
مادربزرگ یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد!
مادربزرگ یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود!
مادربزرگ یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن….
****
نبودن هایى هست که هیچ بودنى جبرانشان نمیکند
و آدم هایی هستند که هرگز تکرار نمی شوند و
تو آن گونه ای مـــــــــــــــادربزرگ ….
****
پنجشنبه است و
دوباره دلم
برای کسانی که ندارمشان تنگ است.
پنجشنبه است و
چقدر جای خالی مادر بزرگ عزیزم را
زیاد احساس میکنیم.
مادربزرگ عزیزم
تویی که در تبار معصومانه نگاهت،
چشمان خسته من ستاره میچیند.
خوشآهنگترین نغمههای هستی نثار قلب خسته و صبورت.
دوستت دارم …
****
نبودنهایى هست که هیچ بودنى جبرانشان نمیکند
و آدمهایی هستند که هرگز تکرار نمیشوند
و تو آنگونهای مادربزرگ …
شعر در فراق مادربزرگ
مادربزرگم، آرام بگیر، حالا پیش خدایی، حالا دیگر نه دردی مانده و نه غمی، فقط خودت هستی و خدا. یادت می آید چقدر آرزوی سفر مکه را داشتی؟ به یاد داری چقدر دوست داشتی خانه خدا را زیارت کنی؟ حالا به تو تبریک می گویم چرا که برای همیشه به پیش خدا رفته ای. اما مادربزرگ جان، این سفر تو ابدیست، به من بگو ما چگونه فراق تو را تحمل کنیم؟ چگونه باور کنیم که حالا تو شده ای جزوی از خاطرات گذشته ما و دیگر نمی توانیم روی مهربانت را ببینیم و دستان زحمت کشت را ببوسیم؟
باز واسهء مادربزرگ، تنگه دلم، تنگه دلم!
تحمّلم سر اومده، فِک نکن از سنگه دلم!
میخوام به یادِ اون عزیز، پلکامُ رو هم بذارم
تا لحظهء دیدن ِ اون، دردُ بی مَرهَم بذارم
****
جمعهها را بایدقاب گرفت!
درست مثل همان عکسهای قدیمی و
خاک گرفته روی دیوار
انگار جمعهها ماندگارترین روزهای آفرینشاند
تلخیها و شیرینیهایش، قاب میشود
و می چسبد به دیوار خانه دلت
مثل لبخندهای مادربزرگ در آن عکسهای قدیمی
****
قند خون مادر بزرگ بالاست
دلش اما همیشه شور می زند برای ما
اشکهای مادر بزرگ, مروارید شده است در صدف چشمانش
دکترها اسمش را گذاشتهاند آب مروارید
حرفها دارد چشمان مادر بزرگ گویی زیرنویس فارسی دارد
دستانش را نوازش می کنم داستانی دارد دستانش
اگر چه بود او مادربزرگم…
درون سینه قلب کوچکی داشت
زمانی که برایم قصه می گفت…
نگاهش رنگ و بوی کودکی داشت
متن در مورد نوه و مادر بزرگ
هرروز
دلتنگی بیشتر میشود…
ای کاش بودی
مامان بزرگ،
هیچ وقت مهربونیات یادم نمیره
****
مادربزرگ عزیزم
به تو سلام میکنم، تا خانه عروجم با دعای تو بنا شود
و دلم در آسمان آبی مهرت رها شود
لبانت پر ز خنده و دلت شاداب و سایهات از سرمان کم مباد.
****
مادربزرگ مادر بزرگ کجایی
نگو که توی خواب قصه هایی
چشمای ما به راه تو نشسته
تو این هزارو یک شب جدایی
****
تک تک قصه های مادربزرگ به حقیقت پیوست!
او راست می گفت:
همیشه “یک بود یکی نبود”
گــــاهی “رسیدن به هم قسمت نیست”
“بالا رفتیم ماست بود” “بودنمان راست بود”
“پایین آمدیم دوغ بود” “عشق همش دروغ بود”
نمی دانم آن پیر زن
این روزها را ازکجا دیده بود؟؟؟؟؟
****
مادربزرگ عزیزم
تو گلی خوشبو از بهشت خدایی که گلخانه دلم از عطرتو سرشار است،
از تبار فاطمهای و گویی وجود تو را با مهر فاطمه سرشتهاند،
پس همیشه دعایم کن، چرا که دعایت سرمایه فردای من است.
متن زیبا درباره پدربزرگ و مادربزرگ فوت شده
نبودن هایى هست که هیچ بودنى جبرانشان نمیکند و آدمهایی هستند که هرگز تکرار نمیشوند و تو آنگونه ای مـــــــــــــــادربزرگ …
یاد خانه مادر بزرگ بخیر،
آب تنی هندوانه در حوض فیروزهای
بوی نم کاهگل،
ایوان و صدای غلغل سماور
و تسبیح مادر بزرگ …
فهمیده ام مادر بزرگ ها گوهری تکرار نشدنی هستند
****
مادربزرگ، تو رُ خدا ، یه بار دیگه قصه بگو
واسه دلتنگی ِ دلم، رَسا و آهسته بگو
تو عاشقای بی ریاء، اونی که سَرفرازه باش
مادربزرگ، تو راوی ِ، حکایت های تازه باش
****
مادر بزرگ یعنی عشق، یعنی مهربونی،
یعنی شیرینی زندگی، یعنی خندههای بیصدا،
یعنی نگاههای پر صدا، یعنی حرفهای نگفته،یعنی همه کودکی …
تو خورشید ما هستی،
بتاب و زندگی ما را گرم کن،
تمام خوشیها را مدیون تو هستیم …
****
توای مادربزرگ من کجا رفتی دلم تنگ است
دگر لبهای خشکم را به روی خنده خواهم بست
دلم میخواهد ای مهرو به سویت پربگیرم من
کنار قبر تو امروز همین حالا بمیرم من
جملات زیبا درباره مادربزرگ فوت شده
طاقت این روزهای من
مدیون خاطراتی است که بوی قصههای شیرین مادربزرگ را میدهد …
این حس آشنا مرا با خود تا دور دستها میبرد …
به آغوش گرم مادربزرگ
به یاد تمام مادربزرگان آسمانی
****
مادربزرگ مثل مدادیست که هر روز تراشیده شدن و کوچک شدنشو میبینیم و حس میکنیم تا وقتی که تموم بشه و پدر مثل خودکاریست که هرچقدر هم که باهاش بنویسیم تغییری در ظاهرش احساس نمیشه چون از درون خالی میشه ، فقط یه روز باخبر میشیم که دیگه نمینویسه …
****
گاهی وقتا به مادربزرگا بگید امروز چقدر خوشگل شدی مادربزرگ!
دخترا عاشق شنیدن این جمله هستن
حتی اگه هشتاد سالشون باشه
****
بزارین بگم از اون صبح دردناک
از اون گریه هاي توی خانه
از اون چهرۀ رنگ پریده پدرو مادرم
غم تمام خانه را در برگرفته بود
مگر کسی باورش میشد؟
آری، دیگر چهره اش را نمیبینم
دیگر آغوشی گرم برای بغل کردن نبود
او رفته بود پیش خدا
آروم در بغل خاک بی رحم خوابیده بود
برای آخرینبار ندیدمش
انگار کسی نمی خواست
رفت او برای همیشه
میدونم تـو آسمونا اون بالا بالاها
زندگی آروم داری پیش خدا
نگی فراموشم کردن
تـو توی وجودمی
اي بهترین مادر بزرگ دنیا
****
چشم من بیا من رو یاری بکن
گونههام خشکیده شد کاری بکن
غیر گریه مگه کاری میشه کرد
کاری از ما نمیاد زاری بکن
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد
تا قیامت دل من گریه میخواد
متن برای مادربزرگ
اتفاقهایی هست که حسرت آن تا همیشه باقی میمانند
مثل حسرت یک بار دیگر بوسیدن دستان مادربزرگ
****
اگر چه بود او مادربزرگم. درون سینه قلب کوچکی داشت. زمانی که برایم قصه می گفت. نگاهش رنگ و بوی کودکی داشت.
****
موی سپید و کمر خمیده ات
حکایت از پیری وجودت دارد
ولی دلت زنده است و امیدوار از پیمودن موفقیت آمیز راه های پرپیچ و خم زندگی
یاد میکنیم از آنها
که دلتنگشان میشویم..
یاد میکنیم از آنها
که هنوز دوستشان داریم..
جمله کوتاه در مورد مادربزرگ
یاد خانه مادربزرگ بخیر،
آب تنی هندوانه در حوض فیروزهای، بوی نم کاهگل،
ایوان و صدای غل غل سماور و تسبیح مادربزرگ …
فهمیدهام مادربزرگها گوهری تکرار نشدنی هستند.
***
مادر بزرگ مهربانم که از کودکی با داستان هایت
خو گرفته ام و بزرگسالی ام را با نقاشی هایت جهت داده ام
چه شیرین است، اختلاط عینیت و ذهنیت در پس نقاشی و قصه هایت.
زیبایم دوستت دارم. و می توانم در لایه لایه چروک های صورتت زیبایی را ببینم.
جملات زیبا در مورد مادربزرگکنار پنجره ی ایوان ، روی طاقچه گلدان بود
درخت سیب ، بهار که میشد صدایم میکرد
سایه اش را می گویم
همان جایی که استکان و قوری برای چای خوردن بود
مادربزرگ یادت هست ؟
دلم همیشه برای قصه های شیرینت تنگ میشد
حالِ تو هم بد می شد اگر حالِ دلم بد می شد
بهار که می آمد ، حوضِ ماهی ها چه خوش رنگ میشد
اصلا تمام خوشبختی ها درونِ خانه ی تو جمع میشد
مادربزرگ یادت هست ؟
با خندیدنت چینیِ شکسته ی دلم بند میشد
دستِ خودم نبود ؛ می مردم اگر یک مو از سرت کم میشد
بهار که می آمد می گفتی : دختری زیبا درونِ کوچه ها قدم می زند
بهار را می گفتی …
وقتی تمامِ درختان به شوقِ دیدنش شکوفه می دهند !
یادت هست ؟
****
تو ای مادربزرگ من کجا رفتی دلم تنگ است
دگر لبهای خشکم را به روی خنده خواهم بست
دلم میخواهد ای مهرو به سویت پربگیرم من
کنار قبر تو امروز همین حالا بمیرم من