متن در مورد حضرت زینب با دلنوشته ها
متن در مورد حضرت زینب با دلنوشته ها مجموعه ای زیبا از سخنان بزرگان ، دلنوشته ها و اشعار زیبایی در مورد اسطوره صبر و استقامت حضرت زینب (س) است. امیدوارم از ادامه این مجموعه لذت ببرید. شاد و پیروز و سربلند باشید.
متن در مورد حضرت زینب با دلنوشته ها
صبر را معنا و مفهومی به نام زینب است / احترام عشق هم از احترام زینب است
داوری بنگر که در بیدادگاه شهر شام / با حسین همدست گشتن اتهام زینب است
مشت را کرده گره با هیبت و احساس گفت / این حسین فرمانده عالم، امام زینب است
گرچه بین بانوان زهرا مقام اول است / بعد زهرا رتبه ی برتر مقام زینب است . . .
****
تو کوه صبر باشی و من نگاهم به بی صبرانی باشد که ادعای اسوه بودن دارند ؟!
تو فرمانبردار امام خویش باشی و من غافل از امام حاضر و حیّ خود باشم ؟
یاری ام کن!
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
****
میبینمت که بر تپههای سوخته، ثانیههای مصیبت را تاب میآوری و از خیمههای عطشان، شعله میتکانی.
میبینمت، سرفراز و نستوه. آغوشت، خونآلود حنجری بریده است و دلت، تکه تکه حادثه گودال.
تو همانی که بیهراس از ارتفاع شمشیرها، حقانیت عشق را به تفسیر نشستی و خواب راحت را از چشمان بی عدالت کفر، ربودی.
تو زینبی، او که روح اسطورهای اش، عصیان بادها را به سخره میگیرد.
ریگزاران تشنه میشناسندت، وقتی که مرهم بالهای زخمی پروانهها میشوی. دستان جهان، افول زنجیرهایش را مدیون تو است.
نیزههای بیداد را از نفس انداختی. مگر چشمان حماسه را غروبی است که من سوگوار تو باشم؟
یا زینب! اتفاق تو را شنباد هیچ حادثهای، دفن نمیتواند کرد. شکوه ایستادنت، تاریخ است. نگاهت، پنجرهای است گشوده بر دوردست آینه و عرفان.
جانت، پرندگی را هجا به هجا، آسمان میشود. با توام که تقویم حقیقت شیعه را به شهادت ایستادی تا قرنهای پس از تو، زلال آفتاب را تجربه کنند. ایستادی؛ وقتی که از سر و روی شهر، دیوار نخوت میبارید و این چنین، نیزههای بیداد را از نفس انداختی.
حالا تو رفتهای و در دورهای مه آلود، پنهان شدهای. رفتهای؛ با کفشهایی از باران و ابریشم و مسیر عبورت را چراغهای شکوفه، روشن کردهاند.
میروی و پنجرههای آسمان، به پیشوازت گشوده میشوند. میروی و ما، مچاله داغ سترگت، روزهای بیتو را میگرییم.
ببین چگونه شانههای بیپناهمان را توفان کوچت میلرزاند؛ چگونه خورشید بی قرار چشمان روشنت، بر کوههای زمین مویه میکند؟
ای بزرگ! اگرچه نیستی، اما باور حسینی ما را خللی نیست. میمانیم و در تقاطع آتش و خنجر، شکوه فاطمیات را پاسداری میکنیم.
زینب آخر این شب تاریک را سر می کند
یاد از یاس و شقایق، یا صنوبر می کند
این وداع آخر و جان دادن بانوی عشق
عاقبت وصل حسینش را میسر می کند
دل نوشته هایی زیبا برای وفات حضرت زینب (س)
یا زهرا ببین جونم بر لبهسوز عالم از داغ زینبه
دختر عزیزت تو بسترهای وای ای وای
عزادار غمهای دلبرهای وای ای وای
****
برای تو مینویسم، ای زینب! ای که فریاد با تو آغاز شد و بیداد با تو رسوا! ای آزاد اسیر! ای قامت سبز اعتراض! ای نهال بارور ایثار! ای جاری زلال متانت! ای آیه صراحت و عفت! ای آذرخش خشم! ای مظهر لطافت و رحمت! چگونه میتوان تو را گفت، تو را نوشت. قلم در ابهامِ شناختت مانده است. انسان، در زیبایی کامل در تو متجلی است.
چه کسی را میتوان یافت که در هنگام توهین، در هایوهوی کشنده انبوه مردمان، در کوچههای تهمت و تحقیر، در خندههای شوم پلیدان، آرام و بیهراس اینگونه پرصلابت و قاطع، رگبار تند سخن را بر قلبهای سخت خفتگان، چون آتشی مذاب جاری کند.
کیست که در چنین هنگامه سراسر خون و رنج و درد و تنهایى،هنوز فریادی برای کشیدن و سخنی برای گفتن و توانی برای ایستادن داشته باشد.
خدایا چگونه باور کنم، چگونه میتوانم شانههای ظریفی را در زیر کوهساران سنگین این همه فاجعه، ایستاده ببینم؟
زینب(س) آیههای توانایی انسان را نوشت و سرود قدرت ایمان را سرود و شعر بلند رسالت را نگاشت.
ای گل بوستان ولایت! برخیز و بار دیگر علی وار علیه السلام بر زلف اندیشه و سخن شانه بزن و آتش خطبه هایت را نیز بر خرمن یزیدیان زمان ما بزن. ای مادر صبر و ای اساس عفاف! برخیز و به جان بی رمق مسلمانان، با گوارای کلام و عصاره پیامت، روحی تازه ببخش. زینب، ای زبان علی در کام و ای استمرار ناله های زهرا در بیت الاحزان هستی! برخیز و با ما سخن بگو… ای قهرمان داستان کربلا! بر تن زخمی عدالت، مرهمی نِه و تیر نظم نوین جهانی را از پر و بال شکسته آزادی و انسانیت بیرون کش. ای خواهر «تنهاترین سردار». می دانم که آسمان دلت در کنار حسن علیه السلام، خون گریه کرد؛ ای شاه بیت غزل عارفانه و عاشقانه نینوا! بخوان که:کربلا می مرد اگر زینب نبود!
****
آه از نماز شب نشسته و قامت ناگهان خمیده ! آه از موی سپید یک شبه !…آه از دل زینب !
عکس پروفایل حضرت-زینب (س)
سیاه پوش تواَم. نامت را مینویسم و بزرگی ات، تمام تنم را میلرزاند. نامت را مینویسم و صبرت را تاب نمیآورم. لابه لای روزهای خاکستری اندوهت، آنچنان فرو میشکنم که حتی خویش را فراموش میکنم. بانو! بیابان، دنبال گامهای استوارت، سالهاست که از تاریخ، روبه روی صبر عظیمت به زانو درآمده است. کربلا، چراغ در دست راه افتاده است. بانو! تاریخ، بر جادههای تاریک خویش، همچنان میتازد و تو سربلند ایستاده ای با اندوهان سرشارت. بانو!ثانیهها برایت قدم به قدم رنج آورده اند و تو، قدم به قدم صبر کرده ای. چشمهای زمان، همچنان از خوابی سنگین میسوزد؛ رنجی که سالها تو را تنها به صبوری شناخت. بر کتفهای گسترده آسمان، ملائک، پیکرت را آرام آرام میبرند. فریادهایی شکسته، دهانهایی عزادار، خاک در هم میپیچد، گلدستههای دمشق، چشم به راه کبوتران زایر تواند. شهر، در اندوه تناور خویش پیچیده است. نامت را مینویسم و انگشتهایم بوی بالهای سوخته شاپرکان غریب میگیرد. نامت را مینویسم و چشمهایم میسوزند. نامت را مینویسم و میگریم. بانو!تو را با بزرگی ات، تو را با صبرت، تو را با اندوهی که سالها در سینه داشتی و دم نزدی، تو را تنها با تمام وجودم ـ همین چشمهای ناچیز ـ اشک میریزم.
****
از این چادر بپرس، تن هزار زخم خورده را چه باید کرد؟ دیگر گریه هم شفای بغضهای به خون نشسته نیست! قد خمیده را به رکوع پی در پی نافله شبانه، بهانه دهی؛ زخم پیشانی شکسته را به نوازش کدام دست آشنا، آرام نمایی؟
بیا از اینجا برویم! کسی چه میپرسد حال تو را؟ این دیوارهای تبعید چه میدانند که عطر کوچه باغهای مدینه در سجاده به یادگار مانده از مادرت، محبوس مانده است؟
بگو خاطرات، دست از سرت بردارند! هر روز، چوب خیزران و لب خونین بر طاقچه نگاهت پرپر میزنند و شب نشده، سر بریده ماه را بر نیزه، به غنیمت میبرند. خواب به چشمت نیامده؛ گاهواره میسوزانند و تازیانه میچرخانند…
اصلاً بگذار همه خلخالها و گوشوارهها را به غارت ببرند این هروله شبانهات، در پی سر بریده برادر، تا کی؟
بیا از اینجا برویم؛ خرابه نزدیک است. لااقل سه ساله را بهانه کن و برای بی سر و سامانی دلت سر به دیوار غربت بگذار.
راستی، با آن قنداقه خونین که رباب علیهاالسلام، در پیاش میگشت، چه کردی؟
مشک تیرخورده را در کدام پستوخانه دلت مخفی کردی تا سکینه نبیند؟
عبای هزار تکه شده علی اکبر علیه السلام را به کدام بازمانده از تبار مجنون بخشیدی، تا به دست لیلا نرسد؟
ام البنین علیهاالسلام را چه صدا کردی که یاد پسران پرپر شدهاش نیفتد؟
در آن کربلای هزار بار گریسته تو، کسی نبود تا آن پیراهن کهنه خونآلود را از چشم مصیبت زده تو، دور نگه دارد؟
گریه کن، صبورترینِ عالم! آن تن عریانی که بر خاک و خار و خون غلتید، عزیز تو بود؛ عزیزتر از جانت!
همین که عکس سر بریده ماه، در پیاله آب افتد و باد، عطر غبار قبور کربلا را در هوای یادت بپراکند، وقت زیارت تو رسیده است؛ وقت آنکه کبوتران پرپر شده در قفس نگاهت، پرواز کنند و ستارههای غروب کرده در حنجره زخمیات، آواز بخوانند؛ وقت آنکه دوباره عباس علیهالسلام برایت رکاب بگیرد و علی اکبر علیهالسلام زانو بزند و قاسم علیهالسلام، مرکبت را آرام بنشاند و حسین علیهالسلام، دست دراز کند، تا تو را همان طور که شایسته عقیله بنیهاشم است، سوار محمل نماید.
چشمهایت را باز کن. تمام شد خواب وحشتناک این روزها! اکنون، آغوش پیامبر صلی الله علیه و آله است و گریههای وقت تولدت!
****
یا زینب
تو کمالی، سخنت باده ی اکمل دارد
خطبه خوانی تو خود هیبتی از یل دارد
صدوده نکته ی باریک و مسجل دارد
دختر شیر خدا! کار تو ایول دارد
ای گل بوستان ولایت! برخیز و بار دیگر علی وار علیهالسلام بر زلف اندیشهو سخن شانهبزن و آتش خطبههایت را نیز بر خرمن یزیدیان زمان ما بزن. ای مادر صبر و ای اساس عفاف! برخیز و بهجان بی رمق مسلمانان، با گوارای کلام و عصارهپیامت، روحی تازهببخش. زینب، ای زبان علی در کام و ای استمرار نالههای زهرا در بیت الاحزان هستی! برخیز و با ما سخن بگو… ای قهرمان داستان کربلا! بر تن زخمی عدالت، مرهمی نِهو تیر نظم نوین جهانی را از پر و بال شکستهآزادی و انسانیت بیرون کش. ای خواهر «تنهاترین سردار». میدانم کهآسمان دلت در کنار حسن علیهالسلام، خون گریهکرد؛ ای شاهبیت غزل عارفانهو عاشقانهنینوا! بخوان که:کربلا میمرد اگر زینب نبود!
****
زینب! برخیز که هنوز، کاروان کربلا چشم به دستان نوازشگر تو دوخته است .
برخیز! که هنوز این خاک سوخته، خنکای نسیم نگاه تو را فریاد میزند … و این صحرای تشنه، محتاج شبنمی از چشمانتوست که به گل نشیند .
هنوز بر فراز بلندای نیزهها، نام مقدس تو، فریاد میشود و پیکرهای خون آلود، قیام تو را چشم انتظارند …
هنوز گهواره کودکان، تلنگر دستان تو را میطلبد و گلدستهها اذان یاد تو را زمزمه میکند .
هنوز پشت همه پندارهای سرخ، پشت همه زمانهای کبود، پشت همه پیشانیهای شکسته، پشت همه زخمهای شکوفا، خیال تو میوزد و هنوز زمین پس از سالها، معجزهی پیامبر گونهات را در شام فراموش نکرده است …
عکس نوشته حضرت زینب
زینب کبری(س) به دنیا آمده بود تا صبر و شکیبایی را از حضور خویش شرمسار کند.
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
کمکم کن تا تو را الگوی زیستنم بدارم و بدانم
یاری ام کن تا چنان باشم که با امام خویش بودی
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
****
زینب یگانه است خدا هم به فاطمه
تا زینب است دختر دیگر نمی دهد
زینب همان کسی است که در را عفتش
عباس می دهد نخ معجر نمی دهد
****
از دمشق تا کربلا، فاصلهای در دل نیست. فرقی نمیکند؛ زینب علیهاالسلام هرجا که باشد، فاتحانه بر بلندای هستی ایستاده است و از حسین علیه السلام میگوید.
روبروی زینب علیهاالسلام، هرچه که بوی قدرت بدهد، مرده است.
نام زینب علیهاالسلام که میآید، تکلیف انسان با خودش روشن میشود؛ میداند با آنچه که باید باشد، چقدر فاصله دارد؛ پی میبرد چند جام عرفان لازم است تا «زیبا دیدن مصیبتها.»
امروز، اگرچه از زینب علیهاالسلام میگوییم و از زینب علیهاالسلام مینویسیم و خود را زینبی میدانیم؛ اما تنها خود اوست که از رویارویی با گونههای مختلف داغ، سربلند آمده است.
دمشق، در بهت فرو رفته است، پیش روی این همه عفت و صلابت.
تاریخ، کجا زنی را سراغ دارد این چنین؟!
زینب علیهاالسلام، توان روشنی است که همه مردان روزگار، او را میستایند.
یک زن، با آن همه رنج و کارهای فراوان دیگر بر دوش:
حمایت پررنگ از بازمانده ظهر عطش؛ پناهدِهیِ یتیمان عاشورا، بیان مفاهیم تیغهای کربلایی.
زینب علیهاالسلام، یعنی چکامههای روشن غم؛ بیانیهای پر از سوز؛ اما همچنان استوار.
زینب علیهاالسلام، پیام صبر و رضا را از کربلا به دمشق و از آنجا، به همه جهان نشان داد.
عاشورا، ادامه دارد؛ حتی استقامتی بالاتر از نمازهای نشستهاش نیست. امتداد نینوا، نام زینب است که تبلوری است در همه دقایق.
تو شیر زن کرب و بلایی زینب
در قلب جمیع شیعه جایی زینب
در کرب و بلای قصه ثابت کردی
بر درد حسینیان دوایی زینب
جملات ناب و متن ادبی زیبا به مناسبت وفات حضرت زینب (س)
دنیا اگر خودش را گم نکردهبود، معنای حرف ها و دردهای زینب(س) را بهتر میفهمید. درد زینب(س)، سردرگمی دنیاست.
وفات حضرت زینب سلام اللهتسلیت باد
****
وقتی سیلی خوردی بگو یا زهرا
وقتی دستتو بستن بگو یا علی
وقتی بی یاور شدی بگو یا حسن
وقتی تشنه شدی بگو یا حسین
وقتی شرمنده شدی بگو یا عباس
اما اگه تشنه شدی شرمنده شدی بی یاور شدی دستتو بستن سیلی هم خوردی
اروم بگو امان از دل زینب
****
هنوز هیچ آشنا با عاشورایی، قدرت نیافته بزرگی شخصیت او را درک کند.
زینب(س)، با تمام روح لطیفش، اوج هر سختی را چشیده، اما زیبا و پرمنطق در کوفه سخن میراند، چنانکه قلبها را بیدار میکند و کم است مسلمانی در شامات که اسلامش را مدیون روشنگری او نباشد.
آرى،زینبی که آن روی سکه عفت فاطمی است، پردهنشین خانه وحی است، پرورده غیرتهاست. همان خاتونی است که زنان کوفه صف اندر صف در انتظار دیدار اویند تا در درس تفسیرش بیاموزند که چنین بیمانند تفسیر قرآن بر سرنیزه خوانده شده را فریاد میکند، چنانکه به قدرت قرآن، جانهای بیوجدان اهل شهر نفاق را زنده کرد و حیات حسینی به رگهامان تزریق کرد.
آرى، به خدا که تاریخ در محضر زینب(س) از پا درآمده و خود را به دست باکفایتش داده تا تاریخ و شریعت محمدی، همه و همه را از نو بسازد.
****
دنیا اگر خودش را گم نکرده بود، معنای حرف ها و دردهای زینب(س) را بهتر می فهمید. درد زینب(س)، سردرگمی دنیاست.
وفات حضرت زینب سلام الله تسلیت باد
****
زینب! برخیز که هنوز، کاروان کربلا چشم به دستان نوازشگر تو دوخته است.
برخیز! که هنوز این خاک سوخته، خنکای نسیم نگاه تو را فریاد میزند … و این صحرای تشنه، محتاج شبنمی از چشمان توست که به گل نشیند.
هنوز بر فراز بلندای نیزه ها، نام مقدس تو، فریاد میشود و پیکرهای خون آلود، قیام تو را چشم انتظارند …
هنوز گهواره کودکان، تلنگر دستان تو را میطلبد و گلدسته ها اذان یاد تو را زمزمه میکند.
هنوز پشت همه پندارهای سرخ، پشت همه زمان های کبود، پشت همه پیشانی های شکسته، پشت همه زخم های شکوفا، خیال تو میوزد و هنوز زمین پس از سال ها، معجزه پیامبر گونه ات را در شام فراموش نکرده است …
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
مژده باد تو را، زینب! که دیگر فردایی نیست، این شام غریبان آخرینِ تو را که کوفیان، خاکستر بر سرت بریزند و بر اشکهای جانسوز کودکان، نیشخند بزنند. مژده بادت که دیگر، زنان قبیله تاریکی، بر مظلومیتت کِل نمیکشند! خاتون! دیگر راحت شدی و غم فردا را نمیخوری که سر خورشید را بر نیزهها ببینی و از سوز جگر، سر بر محمل بکوبی. خانم! نمیدانم که این دریای صبر را از کدامین آب حیات سر کشیده ای که صبر هم در مقابلت زانو زد. اما سرانجام بعد از پنجاه و چند سال، مقنعه مشکینی را از سرت برداشتی و با لباس سفید به خانه ابدی ات رفتی.
وقتی کودکیهای در غربت گذشتهات را ترمیم میکنم، دخترکی نمودار میشود لطیفتر از گلهای مریم، که خردسالیاش را توفانهای متخاصم، به غارت بردهاند؛ دخترکی که دنباله چادر نمازش، دردهای زمین را به افلاک میرساند.
وقتی خلوت متروک خانهتان، با زانوان در بغل گرفته پدرت میآمیزد، قلب آفرینش از تپش باز میماند؛ اما تو با همه کودکیات، باید بمانی و مهربانی دستانت را دور گردن پدر حلقه کنی و صبر بیاموزی.
مادرت سفارش برادرانت را حتی به آب کرده است و تو ـ آبروی آفرینش ـ خود را نذر هستی آنها میکنی.
زمان دیر یا زود میگذرد. جوانیات در شهادت پدر خم میشود؛ اما باید سر پا بمانی تا دنیا شهادت زهرآلود برادرت را پلک بزند.
وقتی مدینه در تیرباران تابوت نواده پیامبر متمرکز میشود، نمیشود که نباشی.
تازه اینجاست که آغاز میشوی؛ تا به حال، مقدمه وجود خویش را گذراندهای.
حادثهای سترگ در راه است و تو باید به پیشوازش بروی. باید آن اتفاق سرخ را، آن شوکران دردهای مداوم را، جرعه جرعه سر بکشی.
تکیهگاهت، ستون زندگیات به خاک میافتد. روحت از زخمهای متراکم انباشته میشود و تو هنوز باید بمانی و به اسارت رفتنت را بر دوش خسته تاریخ، آوار کنی.
باید با همه شکستگیات، ستون قامت امام زمانت بشوی تا حقیقت، در سنگ باران ممتد فرزندان جاهلیت، دفن نشود.
میایستی؛ صبور میایستی و روشنی را در تاریکی شام، جار میزنی.
وقتی شمعی سه ساله را در خرابه، روشن میگذاری و میروی، اطمینان داری که شهر از معجزه لبریز خواهد شد.
دوباره، وقتی بیکسیات به شام تبعید میشود، همه فکر میکنند دیگر از تو چیزی نمانده است؛ اما هنوز هم بر آستانه معرفت ایستادهای تا به تشنگان سرگردان، جام حقیقت تعارف کنی.
****
تمام زمین و زمان بر کربلا میگریند و تمام کربلا بر زینب (س)
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
****
خداحافظ ای زخمهای دلت یادگار نینوا! دیگر امشب به مرور خاطرات سرخ پرپر شدن کبوتران نخواهی پرداخت؛ که تو نیز کبوترانه کوچ خواهی کرد تا به کاروان آسمانی حسین بپیوندی.
زمین، چه عرصه تنگی برای پارههای دل فاطمه و علی بود! گرچه از همان روز که رأس حسین را بر نیزهها بردند، بهانههای زندگیات، به پایان رسیده بود.
مگر گلهای چیده وجودت ای ام المصائب، چقدر میتوانستند در آب دیدگانت، زندگی را ادامه دهند؟
از امشب، اشکهای فراق یوسف تو، بر دامن پیراهن خونینش سرریز خواهد شد و زمینیان، داغدار جای خالی تو خواهند بود.
آن روز که هُرم خطبههایت، شام را گرفته بود و دودِ آه از دلت برخاست، در میان خاک عطش، ریشه دواندی تا امروز، وقتی خاک، تو را در برمی گیرد، نام تو در جای جای خاطرات کربلا شکوفه کند.
هنوز شنیده میشود که چگونه قلب سنگهای خارا را آب کردی و شعله صبرت، بر همگان روشن کرد که چگونه بی برادر، یتیم میشوند.
ای دخترِ یتیمنوازترین مرد زمین! پاسخ «ما رأیت الّا جمیلا»ی تو، هنوز در گوش تاریخ میپیچد. بدرود، ای زیباترین تصویر صبر!
یا زینب! صبر آزموده تو در فرهنگ لغات عاشورا، قشنگترین واژهها را بعد از حسین آفرید و حسین که بی طاقت از دوری تو بود، امشب، دعای تو را مستجاب کرد و این گونه بود که سفر، تو را برگزید تا بر پهلوی شکسته مادرت، مرهم شوی.
امشب، کوه به دریا میپیوندد تا منظره غروب حسرت را در قلبمان بیافریند. امشب، طناب اسارت جهان خاکی، از دستهای زینب باز خواهد شد و فرشتگان صف بسته، نوای «ارجعی الی ربّک» را برای او خواهند سرود.
یا عقیله بنیهاشم! اگر روزی از عون و محمد خواستی تا برای پیوستنت به حسین علیه السلام دعا کنند، آیا میدانستی که چه زود، هنگامِ استجابت فرا خواهد رسید؟
امشب، تو را سبکتر از بال فرشتگان و روشنتر از روز و زیباتر از نخستین سپیده دم آفرینش، به سوی آسمانیان خواهند برد؛ چرا که نهایت آرزویت، پیوستن به حسین بود و هرکه به حسین نپیوندد، مرداب خواهد شد.
تشنه توایم یا زینب! دعا کن که قلبهایمان به لاهوت و ملکوت، گره بخورد و به راستی:
کی با فنای تن ز تو کس دور میشود
شمع از گداختن همگی نور میشود
****
زینب خدای عشق و جان عالمین است
ذکر طپش های دل زینب حسین است
چون طینت او از ازل شد نینوایی
روحش حسینی است و قلبش کربلایی
جملات ناب و متن ادبی زیبا بهمناسبت وفات حضرت زینب (س)
نه تنها زینب از دین یاوری کرد
به همت کاروان را رهبری کرد
به دوران اسارت با یتیمان
نوازش ها به مهر مادری کرد
****
تمام زمین و زمان بر کربلا می گریند و تمام کربلا بر زینب (س)
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
****
و امروز، از زمین تیره و تار ظلم، قامتْ خمیده کربلا هجرت کرد تا در روشنایِ مطلقِ حق، آرام گیرد.
حسین علیه السلام، به دیدار کهکشان شکیبایی، عاشقانه میایستد و در دیدگانِ زهراییِ زینب علیهاالسلام، تصویری دوباره از سیمایِ پرنور برادر نقش میبندد. زمین، بار دیگر مبتلای پشیمانی است و برای از دست دادن دردانه دیگری از آفرینش، به افسوس مینشیند.
زینب، در مهیبترین برخورد اهل رذالت با خاندان نبوت، چنین بر سینه تاریخ ثبت میکند راز صبر بزرگ و جاودانگی نگاهش به حقیقت را؛ آن گاه که در عشرتکده باطل، مقابل تمسخر احمقانه یزیدیان فرمود: «جز زیبایی ندیدم.» چرا که معاشقه با معشوق ازلی، تماشاییترین زیبایی زمین است؛ هرچند جولان ظلم و بیداد جهل، داغ عزیزان را بر دل او بگذارد. ازاین روست که زمین و زمان، داغدار کسی شدند که با چشمان ملکوتی، تمام بدیهای آنها را زیبا دید و خم به ابرو نیاورد.
پس از آن ظهر شگفت و خون بار، زندگی بدون حسین علیه السلام، روی زمینی که بین روح و جسم او فاصلهای به ارتفاع زمین و آسمان انداخته و زینب علیهاالسلام را در برزخ فقدان حسین علیه السلام، تنها گذارد، چه تلخ میگذشت؛ تلختر از تمام آن مصائب عظیم!
برای زینب علیهاالسلام، زمین، بی وجود حسین علیه السلام، غربت آباد است و زمان بی حضور او، ملال انگیز! ولی ماند، تا فریاد گلویی بریده از حنجر او برخیزد و در میان عربده باطل، سکوت مظلومانه حقیقت را به بلاغت کلام روشنگر خویش، بشکند.
****
صلی الله علیک یا حضرت فخرالمخدارت زینب کبری (س)
هر کسی نازد به مالش، اعتبارش، منصبش
من که کلبش هستم و دار و ندارم زینب است
****
ای زینب (س) !
براستی سجاد علیهالسلام از دریای بیکران علم و فهم تو چهامواجی را دیده
و در سخنت چهچیزی را یافت کهتو را «عالِمهغیر مُعلَّمه» خواند؟
وفات جانسوز عقیلهبنی هاشم و عالم بدون معلم، حضرت زینب کبری تسلیت باد . . .
عکس نوشته و متن حضرت زینب
سرّ اشتهار حضرت زینب(س) بهعقیلهبنی هاشم این است کهبرخی ها عاقل نیستند و بهدنبال تحصیل عقلند ، برخی ها عاقلند و عقل برای آنها بهصورت حال است یعنی وصفِ دیرپا نیست [بلکه] گاهی هست و گاهی نیست، برخی ها عاقلند و عقل برای آنها بهمنزلهیک وصف مَلکهاست، برخی ها عاقلند کهعقل برای آنها بهمنزلهفصل مقوّم است؛ آنها کهعقل برای آنها بهمنزلهفصل مقوّم بود، بهتمام معنی عقیلهاند. حسین بن علی(ع) عقیلهبنی هاشم است و زینب کبری(س) عقیلهبنی هاشم. این «تاء»،«تاء» مبالغهاست نه«تاء» تأنیث. وقتی میگویند انسان خلیفهًْ للهاست نهخلیف الله، برای این است کهاین «تاء»، «تاء» مبالغهاست همان طوری کهمیگوئیم فلان شخص علامهاست، بنابراین، هم وجود مبارک حسین بن علی(ع) عقیلهبنی هاشم است هم وجود مبارک زینب کبری؛ عقل برای اینها بهمنزلهفصل مقوّم بود. اگر کسی عقل برای او فصل مقوّم بود، کمالات از او نشأت میگیرد، مقهور اوست نهمسلّط بر او.
****
چگونه باورمان شود؟
چشمها بیبهانه اشک میریزند
بی بهانه، نه!
که رفتنت، بیدرنگترین بهانه اشکهای من است.
لحظهها، داغدار غمی بزرگاند
آبها، در خروشند مصیبت عظمای خاک را
کلمات، مرثیه میشوند، غم غربت تو را
ای شرافت مدام
ای نجابت تمام
ای کهکشان صبر
ای زبان گویای علی علیه السلام
هرجا خاکی، آبی، خرابهای میبینم
ناگاه، نامت، بر دروازههای اندیشهام سبز میشود
هر جا قافلهای میبینم
عجیب دلم به یاد غربت لحظههایت، میگیرد
بانو!
بر دیدگان مبهوت من
شوراب ناگزیری است
که هر روز، در فراغ تو، جاری میشود
چگونه باورمان شود بانو!
رفتنت؟
چگونه باورمان شود خاموشی فانوس مهربانیات؟!
چگونه تو نیستی که هنوز، هُرم خطبههای آتشینت ریشههای ظلم و ستم را میسوزاند؟!
چگونه تو نیستی که هنوز، درختان از شنیدن داستان رنجهایت قد خم میکنند؟!
و باران بیوقفه، به یاد روزهای بیکسیات
بی حسین!
بی عباس!
بی رقیه!
اشک میشود و از چشمها باریدن آغاز میکند!؟
بانو!
چگونه باورمان شود که تو نیستی؟!
زینب مسرور
****
زلف عفاف، رشته دامان زینب است
آیات صبر، پایه ی ایمان زینب است
ایثار و پـاک دامنی و عزم و اقتدار
این چار، درس طفل دبستان زینب است
ای شکوه حماسه در سرا پرده حیرت
ای زخم خورده نینوا
ای بانوی خورشیدهای دربند
ای زینب قهرمان
تو که خود، وسعتی به اندازه همه سوگ های آفرینش داشته ای
تو که خود دریای بی کران اشک را، ساحل بودی
چگونه باید بر تو سوگواری نمود که ما سوگواری را از تو یادگار داریم
تو که آواز سرخ کربلا را از حنجره بردباری ات، به گوش تاریخ رساندی و
اگر این حنجره صبوری و آن نطق آتشین تو در کاخ یزیدیان نبود،
داستان جان سوز آن ظهر عطشناک عاشورا
در کوچه های تاریخ به دست فراموشی سپرده می شد
متن طولانی در وصف حضرت زینب
زینب که دل و روح دلیری دارد
در یاری دین سهم کثیری دارد
هم چون حسن و حسین و علی
نیروی شکست ناپذیری دارد
***
عشق با زینب(س) تبانی کرده است
رنگ گل را ارغوانی کرده است
هست عشق دلبریت، عشق او
صبر زانو می زند در پیش او
ای زینب (س)
تو کوه صبر باشی و من نگاهم به بی صبرانی باشد که ادعای اسوه بودن دارند
تو فرمان بردار امام خویش باشی و من غافل از امام حاضر و حی خود باشم
یاری ام کن