متن خنده دار کودکانه
یکی از راه های سرگرم شدن کودکان و دور کردن آن ها از تبلت و تلویزیون خواندن متن خنده دار کودکانه برای آنها و ثبت لبخند زیبا بر لبان آن هاست.
متن خنده دار و بامزه کودکانه
کلاغ به درخت پیر گفت: شنیدم مادربزرگ شدی اسم نوه ات چیه؟
درخت با خوش حالی گفت اسمش مداده مداد.
****
معلم: بچه ها کسی می تواند بگوید چرا به بعضی از مگس ها، خرمگس میگویند؟
شاگرد: چون آنها عقل درست و حسابی ندارند.
****
از آقا کلاغه می پرسند: اسمت چیست؟
کلاغه گفت: طوطی.
پرسیدند: پس چرا رنگت سیاه است؟
گفت: آخه توی زغال فروشی کار می کنم.
پرویز به دوستش گفت: فرق میان آموزگار و دماسنج چیست؟
دوستش گفت: هیچ! چون هر کدام از آن ها صفر را نشان بدهند تن آدم می لرزد.
لطیفه بامزه و خنده دار کودکانه
از یک نفر می پرسند: چند تا بچه داری؟
چهار تا از انگشتانش را نشان می دهد می گوید: سه تا
همه تعجب می کنند و می گویند: اینها که چهار تاست
او انگشت کوچکش را نشان می دهد و می گوید: این بچه همسایه مان است،ولی همیشه خانه ماست.
****
پسری که تا به حال جنگل را ندیده بود، با دوستش به جنگل رفت.
دوستش به او گفت : اینجا جنگل است
پسر جنگل ندیده گفت : ای بابا، این درخت ها نمی گذارند جنگل را ببینم!
یک نفر سوار آسانسور می شود، می بیند نوشته است ظرفیت 12 نفر
با خودش می گوید: عجب! حالا 11 نفر دیگر را از کجا بیاورم؟
****
کچلی به سلمانی میرود همه با تعجب نگاهش می کنند
میگوید: چیه؟ اومدم آب بخورم !!
متن طنز و خنده دار کودکانه
معلم: امیر جان با حمید یک جمله بساز.
امیر: شما چه قدرشبیه همید.
****
سعید به دوستش: محسن برادرت که برای زندگی به شهر دیگه رفته از چه راهی امرار معاش می کنه؟
دوست: محسن، از راه نویسندگی.سعید: چه می نویسد؟
محسن:هر ماه به پدرم نامه می نویسد تا برایش پول بفرستد.
****
معلم از کاوه پرسید:
اگر دو دو تا بشه چهار تا، چهار چهار تا بشه شانزده تا، تو بگو شش شش تا چقدر می شه؟کاوه با اعتراض جواب داد:
آقا انصاف داشته باشید. آسون آسون هاشو خودتون جواب می دهید، سخت هاشو باید من بگم.
برادر بزرگتر: پسر تو هیچ خجالت نمی کشی این هندوانه بزرگ را خوردی و به فکر من نبودی؟
برادر کوچکتر: برعکس داداش همه اش به فکر تو بودم که مبادا یک دفعه سر برسی!
****
اولی: چرا ماهی ها نمی توانند حرف بزنند؟
دومی: تو خودت اگر دهانت پر از آب باشد می توانی حرف بزنی؟
متن جک باحال و خنده دار کودکانه
آقای فراموش کار میره دکتر میگه آقای دکتر من فراموشی گرفته ام.
دکتر میگه: چند وقته این بیماری رو دارین؟
آقای فراموشکار میگه: کدوم بیماری؟
مشتری شکموی هتل، به رستوران رفت تا صبحانه بخورد. پیش خدمت پرسید: برای صبحانه چی میل دارید قربان؟
مشتری گفت: پنجاه تا تخم مرغ برایم نیمرو کنید! برای من نوشیدنی چی میآورید؟
پیش خدمت گفت: برای شما یک نوشیدنی خوب داریم هواشناسی اعلام کرده امروز صبح سیل می آید!
****
پسر مهربان داشت نوارخالی گوش میداد و بلند بلند گریه میکرده، بهش میگن چرا گریه میکنی؟
میگه: دلم واسه خواننده اش میسوزه، طفلکی لال بوده!
****
مسافر تاکسی به راننده گفت: آقای راننده، شما می توانید اسم چندتا از شاعران مهم ایران بگویید؟
راننده گفت: بله قربان حافظ، سعدی، فردوسی، مولوی، عطار، خاقانیمسافر حرف راننده را قطع کرده گفت: خیلی ممنون، می خواستم سر خاقانی پیاده شوم، اسمش را یادم رفته!
یه پسره به دوستش میگه: بیا بریم دریا.
دوستش میگه: نه اگه غرقشم مامانم منو میکشه!
متن جوک های کودکانه خنده دار
مردی سوار اتوبوس دو طبقه می شود. هرچه اصرار می کنند به طبقه بالا برود، نمی رود و می گوید: دفعه پیش که سوار شدم، فهمیدم که طبقه بالا راننده ندارد!
****
آموزگار: بچه ها توجه کنید! بعضی از کلمه ها با «ان» و «ها» جمع بسته نمیشوند. مثل «درس» که می شود «دروس» حالا یکی از شما مثال دیگری بزند.
احمد:آقا اجازه! مثل خرس که جمع آن می شود خروس!
****
مریم: مادر این پیراهن برای من خیلی کوچک شده است که به سختی می توانم نفس بکشم.
مادر: پیراهن هیچ عیبی نداره دخترم، تو سرت را از آستین بیرون آورده ای!
****
دو نفر به شکار رفته بودند. اولی خرگوش دید، تفنگ را برداشت و خرگوش را هدف قرار داد.
ناگهان دومی به او گفت: «صبر کن، توی تفنگ فشنگ نگذاشته ای.»
اولی با ناراحتی جواب داد: ول کن بابا، حالا وقت این حرف ها نیست. تا بخواهم فشنگ بگذارم، خرگوش در رفته است.
****
مادر به پسرش: پسرم چرا ناهارت را نمی خوری، مگه چیزی خورده ای؟
پسر: زمین یخ زده بود، زمین خوردم. چون هوا هم سرد بود، سرما هم خوردم و خلاصه آنقدر حرص خورده ام که سیر شده ام.
متن با حال و خنده دار کودکانه
کاراگاهی یک شب شرلوک هلمز، کاراگاه مشهور و دستیارش واتسون در چادری خوابیده بودند. نیمه شب، هولمز، واتسون را بیدار کرد.
هولمز:واتسون، به ستاره های بالا سرت نگاه کن و بگو برداشتت چیست؟
واتسون:من میلیون ها ستاره می بینم و اگر میلیون ها ستاره وجود داشته باشند و اگر فقط چند تا از آن ها سیاره ای مثل زمین ما باشد، پس امکان وجود حیات در چنین سیاره هایی هست.
هولمز:واتسون، تو عجب آدم نادانی هستی! یک نفر چادرمان را دزدیده است، همین.
فرهاد گریه کنان پیش مادرش آمد. مادر پرسید: چی شده فرهاد، چرا گریه می کنی؟
فرهاد جواب داد: داشتم قفس قناری را تمیز می کردم یک دفعه دیدم قناری ام گم شده است.
مادر با تعجب پرسید: با چی قفس را تمیز می کردی؟ و فرهاد با خونسردی پاسخ داد: با جارو برقی.
****
پزشک: بیماریش خیلی شدید است. آیا هذیان هم می گوید؟
پرستار: بله، اتفاقاً چند دقیقه پیش از این که شما تشریف بیاورید می گفت:الان عزرائیل می آید.
****
شخصی با دوست خود وارد رستوران شد، پیشخدمت جلو آمد و پرسید:چی میل می فرمایید؟
آن شخص پاسخ داد: کمی به ما فرصت دهید تا صحبت هایمان تمام شود. پیشخدمت کمی فکر کرد.
گفت: فرصت داشتیم، اما مشتری های دیگر خوردند و تمام شد. چیز دیگری بفرمایید تا بیاورم.
****
معلم: بگو ببینم، کمبوجیه چه جور پادشاهی بود؟
شاگرد: پادشاه بدی نبود، فقط همیشه از کمبود بودجه شکایت داشت.
متن های خنده دار کودکانه زیبا و دلنشین
حیف نون میره هتل. صبح روز اول میره توی رستوران هتل صبحانه بخوره میبینه روی تابلو نوشته: از ساعت ۷ الی ۱۱ صبحانه. از ساعت ۱۱ الی ۵ ناهار و از ساعت ۵ الی ۱۱ شب شام سرو میشود.
پیش خودش میگه: پس من کی وقت کنم برم شهر رو ببینم؟
****
مردِ میره دزدی چیز به درد بخور پیدا نمیکنه از لجش مشق بچه صاحب خانه را خط خطی میکنه.
****
اولی: از ماشینی که خریدی راضی هستی؟
دومی: خودم نه، ولی مکانیک سر کوچه خیلی راضیه!
****
یه قورباغه از یه گربه میپرسه: قورقورقوربونت بشم، کلاس چندمی؟ گربهه میگه پیش پیش دانشگاهیم!
****
معلم: نام پدرت چیست؟
دانش آموز: پدرم نامهای مختلفی دارد. من به او میگویم بابا، مادرم میگوید پدر بچهها، نوکرمان میگوید آقا و بقال محلهمان میگوید بدحساب!
متن بامزه و خنده دار کودکانه
طرف جلوی یک عابر بانک ایستاده بود و التماس می کرد: تو می تونی دو میلیون تومان به من قرض بدی، می دونم که داری، کمکم کن، به خدا بهت بر می گردونم!
****
صدای زنگ تلفن مدرسه به صدا در آمد و مدیر گوشی را جواب داد.
مدیر: بفرمایید.
صدا: سلام آقای مدیر خواستم بگم پسرم امروز به مدرسه نمی تواند بیاید.
مدیر: معرفی می کنید؟
صدا: من پدرم هستم.
****
معلم:چند نوع دندان داریم نام ببرید.
شاگرد: نوک زبانم است؛ شما فقط اولی اش را بگویید.
معلّم: آسیا
شاگرد: یادم افتاد؛ آسیا،آمریکا، اروپا آفریقا
روزی خودکار آبی پدرش می میرد تا یک ماه مشکی
می نویسد
متن و لطیفه خنده دار کودکانه
معلم: بنویس صابون
شاگرد روی تخته نوشت، سابون
معلم: ببین عزیزم صابون با ص است نه با س
شاگرد: خانم فرقی نمی کنه نگران نباشید اینم کف می کنه
***
دو نفر دروغگو به هم رسیدند
اولی گفت : من دیشب توی کره ی ماه شام خوردم
دومی : آره ، وقتی از کره ی مریخ برمی گشتم تو را در کره ماه سر سفره دیدم
****
اولی :
چرا اون خانم معلم توی کلاس عینک آفتابی می زند؟
دومی :
چون تو کلاس استعدادهای درخشان درس می دهد!