شعر عاشقانه بوسیدن و بوسه

بوسه حس انسان را منتقل می کند. بوسه درک احساسات و نیروی پیوند دو نفر است. شعر عاشقانه بوسیدن و بوسه مناسب به اشتراک گزاری این احوالات است.
شعر زیبا و عاشقانه درباره بوسه و بوسیدن
یک بوسه ز لب های تو در خواب گرفتم
گویی که گل از چشمه مهتاب گرفتم
هرگز نتوانی که ز من دور بمانی
چون در دل خود عکس تو را قاب گرفتم
****
گر زنی تیغ زنم بوسه به دستت كه بزن
نیست مرد ره عشق آن كه مزن میگوید
شوریده شیرازی
****
خرم آن روز که مستم
ز در حجره درآئی
وز لبت بوسه شمارم
بشماری که تو دانی.
لب بر لب من نهاد و میگفت
جانت چو به لب رسید خاموش
اس ام اس شعر عاشقانه بوسه لب
عاشقم من عطش جان تو را میخواهم
بوسه از آن لب و دندان تو را میخواهم
****
خندههایت به بهار و لب تو شاخ نبات
در کنارت چه بعید است، کسی پیر شود
شیرین لب او تلخ نگفتی هرگز
این بینمکی ز شور بختی من است
****
به زیرِ بارشِ مهرت، دلم خیسِ تمنا شد
تو از گنجِ درونِ خویش، لبانت را نگیر از من
شعر بوسه و لب یار
عشق آمد و ناگهانی از بوسه نوشت
یک آیه ي آسمانی از بوسه نوشت
با قرمز لب هاي قشنگت تا صبح
بر روی لبم رمانی از بوسه نوشت
****
این لب بوسه فریبی كه تو را داده خدا
ترسم آیینه بدیدن ز تو قانع نشود
صائب تبریزی
****
امروز خراب دیشبم از بوسه
لبریز حرارت و تبم از بوسه
بر روی لبم بدوز لب هایت را
امروز که من لبالبم از بوسه
به غیر از بوسه كز تكرار، رغبت را كند افزون
كدامین قند را دیگر مكرّر میتوان خوردن
صائب تبریزی
****
می آیی و آب می شود تب هایم
مهتاب تمام می شود شب هایم
لب بر لب تو گذاشت بیدار شدم
طعم گس بوسه میدهد لب هایم
شعر بوسه عاشقی
بوسهای كردم ز رخسارش تمنّا دوش گفت
دیدن این گلستان خوب است و گل چیدن خطا است
هادی رنجی
چه آیتی تو مگر ساحری كه شاه و گدا
هر آنكه دید لبت بوسهای گدائی كرد
محسن ملك آرا
****
شنیدهام كه به جان بسته یارقیمت بوس
هزارجان به تنم نیست صدهزار افسوس
فتحعلی شاه
****
قند آمیخته با گل نه علاج دل ما است
بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند
حافظ
جان من بوسه بده عذر میار
دیدن روی تو عید است مرا
دكتر خانلری
زیباترین اشعار بوسه
مثل بوسه ی پیش از خداحافظی
تکلیفت روشن نیست
من چقدر ساده ام
که هنوز فکر می کنم
روزهای آخر پاییز
تمام طلسم ها باطل می شود
و تو مرا فتح خواهی کرد.
****
انقدر بوسيدمش تا خسته شد
خسته از بوسيدن پيوسته شد
خواست لب بر شكايت بشكفد
لب نهادم بر لبش تا بسته شد
****
بهار یعنی
جای بوسههای مردی
که تو باشی
روی گونههای زنی
که من باشم
شکوفه بدهد!
****
چه گوشواره ای از بوسه های من خوش تر
که دانه دانه نشیند به لاله ی گوشت
آن مسافر که سحر گریه در آغوشم کرد
آتشم زد به دو تا بوسه و خاموشم کرد
****
ای لبانم بـوسه گاه بوسهات،
خیره چشمانم به راه بوسهات!
اشعار عاشقانه زیبا درباره بوسه و بوسیدن
چه دلها بردی ای ساقی به ساق فتنهانگیزت
دریغا بوسه چندی بر زنخدان دلاویزتخدنگ غمزه از هر سو نهان انداختن تا کی
سپر انداخت عقل از دست ناوکهای خونریزت
گر کند میل به خوبان دل من عیب مکن
کاین گناهیست که در شهر شما نیز کنندبوسهای زان دهن تنگ بده یا بفروش
کاین متاعیست که بخشند و بها نیز کنند
****
رها نمیکند ایام در کنار منش
که داد خود بستانم به بوسه از دهنشهمان کمند بگیرم که صید خاطر خلق
بدان همیکند و درکشم به خویشتنش
****
چون میکشد آن طیره خورشید و مهم
من نیز به ذل و حیف تن در ندهمباری دو سه بوسه بر دهانش بدهم
وانگه بکشد چو میکشد بر گنهم
****
تو مرده زنده کنی گر به عهد بازآیی
که عود یار گرامی به عود جان ماندلبی که بوسه گرفتم به وقت خنده ازو
به بر گرفتن مهر گلابدان ماند
شعر عاشقانه و احساسی بوسیدن و بوسه
مبوس جز لب معشوق و جام میحافظ
که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن
****
دهان غنچه خوش باشد سحرگه چون شود خندان
ولی ذوقی دگر دارد لبت هنگام خندیدن
****
یک حدیث دیگری دارد خدا با بوسهات
لالبی الا لبت لابوس الا بوسهات
****
روی لبان خوشگلش انار آفریدهای، خدا!
برای قلب خستهام چه سرنوشت کرده ای؟
****
باران چکید روی لبت، روی سرخ محض
یک قطره ریخت، مزرعه باغ انار شد
شعر عاشقانه بوسه و لب یار
به غیر از بوسه کز تکرار، رغبت را کند افزون
کدامین قند را دیگر مکرّر میتوان خوردن
صائب تبریزی
****
ای پیرهن آهسته بزن بوسه بر اعضاش
کان خرمن گل طاقت آزار ندارد
الفت
****
یک بوسه از رخت ده و یک بوسه از لبت
تا هر دو را چشیده بگویم کدام به
میرفند رسکی
نه بوسهای، نه شکر خندهای نه دشنامی
به هیچ وجه، مرا روزی از دهان تو نیست
صائب تبریزی
شعر عاشقانه بلند بوسیدن و بوسه
بوسه های تو
گنجشککان پر گوی باغند
و پستان هایت کندوی کوهستان هاست
و تنت
رازی ست جاودانه
که در خلوتی عظیم
با منش در میان می گذارندتن تو آهنگی ست
و تن من کلمه ئی ست که در آن می نشیند
تا نغمه ئی در وجود اید :
سرودی که تداوم را می تپددر نگاهت همه مهربانی هاست :
قاصدی که زندگی را خبر می دهد
و در سکوتت همه صداها :
فریادی که بودن را تجربه می کنداحمد شاملو
***
در دو چشمش گناه می خندید
بر رخش نور ماه می خندیددر گذرگاه آن لبان خموش
شعله یی بی پناه می خندیدشرمناک و پر از نیازی گنگ
با نگاهی که رنگ مستی داشتدر دو چشمش نگاه کردم و گفت
باید از عشق حاصلی برداشتسایه یی روی سایه یی خم شد
در نهانگاه رازپرور شبنفسی روی گونه یی لغزید
بوسه یی شعله زد میان دو لبفروغ فرخزاد
****
ياد آن بوسه كه هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
ياد آن خنده بيرنگ و خموش
كه سراپاي وجودم را سوخت
رفتي ودر دل من ماند بجاي
عشقي آلوده به نوميدي و درد
نگهي گم شده در پرده اشك
حسرتي يخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسويم آيي
ديگر از كف ندهم آسانت
ترسم اين شعله سوزنده عشق
آخر آتش فكند بر جانت
فروغ فرخزاد