شعر طنز دانشجو | اشعار خنده دار دانشگاه و دانشجو
دوران دانشجویی با وجود سختی راه و درس جز دوران شیرین زندگی است. در این بخش شعر طنز دانشجو | اشعار خنده دار دانشگاه و دانشجو تهیه شده است.
شعر طنز و خنده دار برای دانشجو
اهل دانشگاهم!
اما نیستم دانشجو.
کارت من گمشده است.
به مشروط شدن نزدیکم
من ندیدم هرگز یک نمره بیست
ندیدم که کسی ترم آخر باشد
در این دانشگاه چقدر مضطربم
من به یک نمره ناقابل ده خشنودم
و به یک مدرک قناعت دارم.
نمی خندم من اگر دوست من می افتد.
و نمی خندم اگر موی سرم می ریزد
****
من در این دانشگاه
در سراشیب كسالت هستم
خوب می دانم استاد
كی كوئیز می گیرد
اتوبوس کی می آید
می دانم برگه حذف کجاست
سایت و رایانه آن مال من است
هر کجا هستم باشم
تریا، نقلیه، دانشكده از آن من است
توپ در یک قدمی است
****
و نگوییم که افتادن مفهوم بدی است!
نخوانیم کتابی که در آن فرمول نیست.
بدانیم اگر سلف نبود همگی می مردیم!
باید بدانیم اگر جزوه استاد نبود همه می افتادیم!
و نترسیم از حذف
و بدانیم اگر حذف نبود می ماندیم.
نپرسیم کجاییم و چه کاری داریم و نپرسیمكه در قیمه چرا گوشت نبود
اگر بود چرا یخ زده بودبد نگوییم به استاد اگر نمره تک آوردیم. كار ما شاید این است
كه مدرک در دست
فرم بیگاری یک شركت بیپیكر را
پر بكنیم
اهل دانشگاهم
رشته ام علافیست
جیبهایم خالی ست
پدری دارم
حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی كه مرا كرده جواب.
خوب میفهمم سهم آینده ی من بیكاریست
من نمیدانم كه چرا میگویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بیكار
و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست!
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
باید از آدم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
و به آنها فهماند كه من اینجا فهم را فهمیدم
من به گور پدر علم و هنر خندیدم!
شعر طنز دانشجویی
پولدار و فقیر یکسانند
از همه قشر و هر دهک داریم
روز و شب در تلاش بیوقفه
کشت تدریجیِ کپک داریم
تا مگر ظرفها تمیز شود
مته، سمباده، کاردک داریم
در کمدهایمان به جای کتاب
تیغ اصلاح، کش، پفک داریم
در نمک پاشمان مربا و
در شکر پاشمان نمک داریم
****
روی بالشتهایمان لپ تاپ
زیر بالشتها تشک داریم
فیسبوک است شمع محفل ما
ما که ویندوز یا که مک داریم
تا بخندیم بیجهت با هم
روی دیوارها ترک داریم
از قضا سلف جمعه تعطیل است
پس غذا سوپ جو پرک داریم
این «غذایا» که توی یخچال است
صاحبش کیست؟ ما که شک داریم…
وامها چون که میشود واریز
با غذا دائم ایستک داریم
آخر ماه بعد هر وعده
چای جوشیده خنک داریم
هفتهای هفت بار pes داریم
****
حمله داریم، هافبک داریم
تخته، پاسور و مثلهم هرگز…
منچ داریم… بادکنک داریم…
طبق «اصل بقای عشق» اگر
نازنین رفت، روشنک داریم
آری اینگونه است «اوضا»مان
گوییا خانه در درک داریم
بیخودی نیست آخر هر ترم
یک سبد نمرههای تک داریم
شعر زیبا و طنز دانشجویی
روزگارم بد نیست
تک ژتونی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن پولی
جزوه ای پر ز زیراکس دوستان
و علومی که در این نزدیکیست
لای این واحدها ، پای آن برگ سفید
توی پروندهء مشروطی و کسر واحد
اهل دانشگاهم
پیشه ام الافیست
****
گاهگاهی میروم دانشگاه
تا که سیمایم را استاد ببیند به کلاس
بلکه غیبت را حاضر بکند
که ز آموزش من ، جان سالم ببرم
چه خیالی چه خیالی… میدانم
خوب میدانم …
غیبتم بسیار است
حذف درس و کسریم اجباریست
****
من به مهمانی کسری رفتم
و به پشت اندوه
ما به ایوان هراسانی و خواهش رفتیم
رفتم از پلهء پاچه خواری بالا
تا به کوی استاد
و به هوای نمره و استدعا
ماهم تا شب حسرت پاس کردن رفتیم
نمره های اندک
استاد در آرزوی لحظه ای آرامش
شاگرد در آرزوی نمره ای افزایش
یاد هر درد و غم و بی پولی
تا که شاید دل استاد به رحم بیاید
ای دریغ از یک و نیم نمرهء پر پوچ و بها
من دانشجو ام
شغل من خوش تیپیست
گوشی ام یک نوکیا
عینکم آفتابیست
****
در خیالم جریان دارد پول ، جریان دارد کٍیف
مد ، از طرز لباسم پیداست
چشم ها را باید شست
پشت لنز باید برد
کار ما نیست شناسایی لنز رنگی
کار ما شاید اینست که در افسون عینک ، چهار چشم باشیم
پشت کافی نت اردو بزنیم
آی دی یک دوست بدوزیم و سر کار برویم چشم بر
عینکی باید داشت
شعر طنز و خنده دار دانشجویی
در آزمون سخت عشقت کم نیاوردم
مشروطی حتی ترم آخر هم نیاوردمدر پاسخ پرسیدن از راز بقای عشق
برهان ترد غیرمستحکم نیاوردمپشت سرم حرف زیادی بود پیش از این
ازحرف بدخواهان به ابرو خم نیاوردمداروی درد مزمن مردم شدم اما
تنها برای درد خود مرهم نیاوردم
ابلیس خود را خفه کردم با خیال تو
نامی ز حوّا گندم و آدم نیاوردمشعری برایت بافتم با تار و پود عشق
اما برایت برگه ی شعرم نیاوردمگم کرده بودم دست و پایم را به طوری که
از خاطرم رفت و گل مریم نیاوردم
****
منم آن فارغ التحصیل بیکار
که دارم درد دلها با تو بسیارشدم دردانه ی مامان و بابا
که گویی من زدم لایی به نِیمارسپس آوازه ام در شهر پیچید
شدم مشهور توی کوچه بازارمهندس می شنیدم نام خود را
به شهر و روستا از درب و دیواربزرگ و کوچک و پیر و زن و مرد
مهندس؛ آی مهندس؛ گشت تکرارهدایا می ستانیدم از آنها
دو دانه سی دی و یک دانه گیتار
****
پس از یک جشن بی اندازه باحال
شدم آواره تا پیدا کنم کارادرارات و صنایع زیر و رو شد
نجستم کار و از غم می زدم زاردو دستی می زنم بر سر که دیگر
طنابی نیست تا خود را زنم دار“ز دست دیده و دل هر دو فریاد”
زدم داد و فغان و غرّش و جارهمانا مدرکم را لوله کردم
سپس کردم فرو در معبرِ غاربرادر جان مهندس نام من نیست
منم آن فارغ التحصیل بیکار
اول اشعار با نام خدا
با سلامی خدمت اهل صفابشنو از من چون حکایت می کنم
درد دانشجو روایت می کنمدر هوایی سرد شعری گفته ام
بشنوید از درد شعری گفته ام“سینه خواهم شرحه شرحه از فراق”
تا بگویم فرق خر را با الاغ“هرکسی از ظن خود شد یار من”
کرد کاه و یونجه اش را بار منشعر من معجونی از زخم دل است
تحفه ای آورده ام ناقابل استزخم را با طنز قاطی می کنم
ادعای گنده لاتی می کنم
شعر و اس ام اس خنده دار و طنز دانشجویی
قربان دیدگانت استاد جان دل آرا
جانا محبتی کن این بنده ی خدا را
من مخلص تو هستم اصلا فدای کفشت
با نمره ای بخندان این قوم بینوا رالطفی نما و بر ما اندک عنایتی کن
باور نما نگویم با غیر؛ این ماجرا رااستاد جان کرم کن بر ما مگیر مشکل
این نوت راکه گفتی سردرد کرد ما را
****
چند اسم خارجی را با چند شکل و درهم
تحویلما تو دادی آخر چه سود ما را ؟هر وقت دیدمت من؛ جسمم به لرزه افتاد
گویی که موش بیند؛ آن گربه ای جفا رایک سال با تو بودم رقصیده ام به سازت
فیصدی ها پایین است یک رحم کن به ماها !بافیصدی پایین کارپیداکردن است مشکل
آن وقت مجبور میشیم که فاش بدم شمارا
****
بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟!
مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود !
استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان
مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود !
رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو
این شب امتحان من ،دست بسر نمی شود؟
شعر طنز دانشجویی برای استاد
سلامی به بلندای تمدن
سلام بر تو ای استاد تدین
بر این بلبل بستان دانش
و سلامی پر طمع همراه خواهش
بیا استاد نکن ناسازگاری
بده یک نمره ی خوب یادگاری
اگر نمره ندی مشروط گردم
شود تازه غم و اندوه و دردم
اما نمره دهی از لطف و احسان
بری من را تو از ایوان به کیهان
****
به چند بیتی کنم آخر دعایت
به امیدی که بینم روی ماهت
قد سروت الهی خم نگرده
دل شادت به دور غم نگرده
به حق مصطفی سی جز قران
که سایت از سر ما کم نگرده
***
بد بختیا شروع شدن با اشتباه عددی
استاد به ما کمک بده،بده به ما یک مددی
سرما اومد گرما اومد نفهمیدیم که چی میگی
مطمئنم تو این سه ماه حرف حسابی نزدی
به لهجه های افغانی توصیف حالت بکنم
درس دادنت شد کمَدی امتحانات تراژَدی
با این همه اِهِن تُلُپ این نمره ها چی بود دادی
***
به قول نی نی کوچولو خیلی بدی خیلی بدی
تورو خدا به من بگو چک بکشم نمره میدی؟
رقم بگو فقط به من که چند تا صفر چند تا صدی؟
این مدرکت که دکتراست خدایی ارزش نداره
به قول ما سیمیرومیا کاغِذ پاره نَمیستَدی
با احتساب حرف زدن و قدرت تکلّمت
پیش خودت دکترا و به پیش ما دیپلم رَدی
با این همه غرور و کبر فکر میکنی غنیمتی؟
نه واقعاً با ارزشی گل دقیقه نودی
این شیوه ی استادیتم تو کل دنیا رد شده
تو این قواره درس دادن کمثلُه یک جسدی