شعر در مورد چشم زیبا
چشم معشوق در ادبیات فارسی و ادبیات جهان همواره جایگاه ویژه ای داشته. شعر در مورد چشم زیبا در این صفحه برای شما فراهم شده است. می توانید این متن های زیبا را برای عزیزان خود مانند همسر و معشوق بفرستید تا آن ها را دل شاد و خوشحال کنید.
شعر در مورد چشم زیبا
گاهی
بهترین
شعرهای دنیا هم
نمیتواند
اندوهِ چشمان زنی را بکاهدشقایق نیکومنظری
****
پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است
گردنده فلک نیز به کاری بوده است
هر جا که قدم نهی تو بر روی زمین
آن مردمک چشم نگاری بوده است
خیام
****
آسمان روی زمین بود و نمیـــدانستم
آبی چشم شما سر به هوا کرد مرا
بعدها تاریخ میگوید که چشمانت چه کرد؟
با منِ تنهاتر از ستار خانِ بی سپاه!
شعر عاشقانه چشم از شاعران بزرگ
چشمت به کرشمه خون من ریخت
وز قتل خطا چه غم خورد مست
****
دو چشم داشت دو سبز آبی بلاتکلیف
که بر دوراهی دریا ـ چمن مردد بود
توبه کنند مردم از گناه به شعبان
در رمضان نیز چشمهای تو مست است
****
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
شعر نو درباره چشم یار
من دل به دل سیاه مستت دادم
خورشید به چشم شب پرستت دادمگفتی که سراب را به تصویر بکش
خندیدم وآیینه به دستت دادم
****
چشمهایت عطری دارند گیج کننده
از همانها که پلک میزنی
و یکباره جهان
به بوی مردمکهای خوش رنگت
عطری دلچسب میگیرد!
****
نشأه و می را نماید با کمال اتحاد
از نگاهی چشم شور روزگار از هم جدا
غیر ِ آن
چشم های
بیکم و کاست،
همه چیز ِجهان زیادی بود…
****
چشم های تو
میزبان آفتاب صبحِ سبزِ باغ هاست!
می شناسمت…
محمدرضا شفیعی کدکنی
اشعار عاشقانه چشم
من دل به دل سیاه مستت دادم
خورشید به چشم شب پرستت دادمگفتی که سراب را به تصویر بکش
خندیدم و آیینه به دستت دادم
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است
****
بیچاره ام خسته ام چشم انتظارم
توی این پس کوچه ها تنها نذارم
نیستی از تاریکی شبها میترسم
بی وفا دارم توی سرما میلرزم
****
زیبا
زیبا هوای حوصله ابری است
چشمی از عشق ببخشایام
تا رود آفتاب بشوید
دلتنگی مرا
زیبا
چشم تو شعر
چشم تو شاعر است
من دزد شعرهای چشم تو هستم.
خورشید هم از چشم سیاه تو میافتد
هر روز اگر طی نکند عرض جهان را
شعر درمورد چشم سیاه
من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام
چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم
****
چشم تو بادهترین جام حلالیست که هست
در مقامی که همان حال محالیست که هست
****
شب
چشمان توست
سیاه، وسیع
دوست داشتنیباران قیصری
****
از وقتی که
آبیِ چشمانت را دیده ام
شناگرِ ماهری شده ام
از بس که
غرقِ چشم هایت شدم
مژگان یعقوبی
****
آورده ز غمزه سحر در چشم
در داده ز فتنه تاب در مویسعدی
شعر احساسی درمورد چشم
حسودم،
به چشمهایت
وقتی تو را در آینه میبینند
برق چشم تو به هر بت بخورد میشکند
چه کسی دیده بتی با هنر بتشکنی
****
چه خوش صید دلم کردی
بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را
از این خوشتر نمیگیرد
****
دل های سنگ را به نگاهی طلا کنی
این کیمیاگری هنر چشم های توست
****
چشم های تو
پنجره های بهشت است
پرده پلک هایت را که کنار می زنی
نور به دنیا می آید!
روشنک آرامش
شعر درباره چشم زیبای وحشی
در بنفشه زار چشم پسرم
من زبهترین بهشت ها گذشته ام
من به بهترین بهار ها رسیده ام
تو همزبان بهترین دقایق حیات من
لحظه های هستی من از تو پرشده ست
****
نازم به چشم یار
که تیر نگاه را
بیهوده هدر نکرد و
به قلبم نشانه زد
****
چشم تو باده ترین جام حلالیست که هست
در مقامی که همان حال محالیست که هست
****
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت
****
چشمهای تو
وقت زیادی از خدا گرفت
اگر آفریده نمیشد
زیبایی بیشتری
به کوه
به دریا
به جنگل
میرسید
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
****
زن، مردی ثروتمند یا زیبا
یا حتی شاعر نمیخواهد
او مردی میخواهد
که چشمانش را بفهمد
آنگاه که اندوهگین شد
با دستش به
سینه اش اشاره کند
و بگوید:
اینجا سرزمین توست…
****
دو چشمش بسان دو نرگس به باغ
مژه تیرگی برده از پر زاغ
فردوسی
چشمهایت را می بوسم
می دانم
هیچ کس
هیچ گاه
در هیچ لحظه ای از آفرینش
آنچه را که من
در گرگ و میش نگاه تو دیدم
نخواهد دید
شعر راجع به چشم
مادرم گفت که عاشق نشوی! گفتم: چشم
چشمهای تو مرا بی خبر از چشمم کرد
***
اشراق چشمان تو هنگامی که می تابد
دیوانه خواهد کرد حتی سهروردی را …
****
کاش میدیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
میتابانی
بال مژگان بلندت را
میخوابانی
آه وقتی که
تو چشمانت
آن جام لبالب از جاندارو را
سوی این تشنه جان سوخته میگردانی
موج موسیقی عشق
از دلم میگذرد
روح گلرنگ شراب
در تنم میگردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم میکند
ای غنچه رنگین پر پر
من در آن لحظه که چشم تو به من مینگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطان خواهش را
در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابدیت را میبینم
بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش میگفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری استفریدون مشیری