متن های سنگین از کتاب های معروف
متن های سنگین از کتاب های معروف در این صفحه برای شما گرد آوری شده. از این متن ها می تونید برای کپشن پست ها و یا لذت بردن خودتون استفاده کنید. امیدواریم استفاده ی کافی و وافی رو از این صفحه ببرید.
متن های سنگین از کتاب های معروف
توصیه من این است که هرگز کاری را که امروز می توانی انجام دهی به فردا موکول نکن، تاخیر دزد زمان است.
کتاب دیوید کاپرفیلد – چارلز دیکنز
****
اگه آدم کسی رو نداشته باشه دیوونه میشه. فرق نمیکنه طرف آدم کی باشه. هرکی میخواد باشه! اما پهلوت باشه!
رمان موشها و آدمها
****
من از خودم میپرسم چرا حقیقت باید ساده باشد. تجربه من کاملا خلاف این را به من یاد داده است، حقیقت تقریبا هیچ وقت ساده نیست، و اگر چیزی بیش از حد واضح و آشکار به نظر میرسد، اگر عملی به ظاهر از منطق سادهای پیروی میکند، معمولا انگیزههای پیچیدهای پشت سر آن هست.
– کتاب تونل اثر ارنستو ساباتو
در این دنیا چیز های خوبی وجود دارد که ارزش جنگیدن دارند.
(دو برج – جی آر آر تالکین)
جملات زیبا و ماندگار از کتاب و رمان
تنها با قلب است که می توان به درستی دید، چیزهای مهم با چشم قابل مشاهده نیستند.
(کتاب شازده کوچولو – آنتوان دو سنت اگزوپری)
****
برشی از کتاب جان کلام
نوشته گراهام گرین
بعضی آدمها باعث میشوند که
خنده شما کمی بلندتر لبخندتان کمی درخشان تر، و زندگی تان کمی بهتر شود. سعی کنید یکی از این آدمها باشید…
بــرشی از کتـاب خوانـدنی” خاطرات یک مغ “
نوشته ” پائولو کوئیلیو “
انسـان هرگز نمـیتوانـد از رویاهـای خود دســت بکشد. رویا خوراک روح اســت. هـمـانطور کـه غذا خوراک تن اســت. در زنـدگی بارهـا رویاهـامـان را فرو ریخته، و تمناهـامـان را ناکام مـیبینیم، امـا بایـد بــه دیـدن رویا بپردازیم. اگر نه، روحمـان مـیمـیرد.
****
آلبر کامو ، بیگانه
مامان همیشه میگفت بالاخره آدم یک چیزی پیدا میکند که دلش را خوش کند.
در زندان من، وقتی آسمان قرمز میشد و روز تازهای یواش یواش میآمد توی سلولم، متوجه میشدم که حق با او بود
برشی از کتاب های معروف
تا زمانی که کسی شما را دوست داشته باشد مهم نیست که چه کسی باشید و چه ظاهری داشته باشید.
کتاب جادوگران – رولد دال
****
جنگ دردهای جهان را بزرگتر میکند. جنگ هر چند هم بر ضد خرابیها باشد در آخر جور دیگری زمین را آکنده از درد میکند. اگر جنگ نهایت عدالت هم باشد همیشه زمین را لبریز غم میکند.
رمان آخرین انار دنیا
****
یکی از دلایلی که چرا داستان برای بشر ضروری است این است که داستان بسیارزی از نیازهای خودآگاه و ناخودآگاه را برآورده میسازد. اگر داستان فقط روی ذهن خودآگاه تاثیر داشت، اهمیتی مانند ارزش کتابهای تشریحی داشت. اما اهمیت دیگر داستان این است که روی ضمیر ناخودآگاه نیز تاثیر میگذارد.
– چگونه کتاب بخوانیم اثر مارتیمر جی. آدلر و چارلز لینکلن ون دورن
مراقب باشید
چون وقتی من نترسم
پس قدرتمندم.
(فرانکنشتاین – مری شلی)
****
حتی در تاریک ترین زمان ها می توان خوشبختی را پیدا کرد فقط اگر یک نفر به یاد بیاورد چراغ را روشن کند.
(کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان – جی کی رولینگ)
جملات ناب از کتاب های معروف دنیا
و حالا که تو مجبور نیستی کامل باشی، می توانی خوب باشی.
(کتاب شرق عدن – جان اشتاین بک)
برشی از کتاب زندگی عشق و دیگر هیچ
نوشته لئو بوسکالیا
من وجود دارم، من هستم، من اینجا هستم، من در حال شدن هستم، تنها من هستم که زندگیم را می سازم. تنها من و نه هیچ کس دیگر؛
من باید با کمبودها، خطاها و گناهان و اشتباهات خود رو در رو قرار گیرم. از نبودن من هیچکس به قدر من رنج نخواهد برد، اما فردا روز دیگری ست و من باید تصمیم بگیرم که رختخواب را ترک کرده، دوباره زندگی کنم و اگر شکست بخورم، نه تو را سرزنش می کنم، نه زندگی را و نه خدا را..
****
بــرشی از کتـاب خوانـدنی” لالایی “
نوشته ” کیم توی “
والدینم اغلب بــه من و بــرادرهـایم یادآورى میکردنـد که پولى نـدارنـد تـا بــرایمـان بــه ارث بگذارنـد، ولى الان فکر مىکنم که آنهـا خاطرات ارزشمنـدشان را بــه مـا منتقل کردنـد.
****
فردریک بکمن ، مردی به نام اُوِه
این روزا مردم فقط کامپیوتر دارن و دستگاه اسپرسو!
جامعه ای که توی اون هیچ کس نمی تونه
به یه روش منطقی، با دست بنویسه و
با دست قهوه دم کنه، کجا میره؟
کجا…!؟
هر چه بیشتر زندگی می کنیم بیشتر احساس ندانستن می کنیم، فقط جوانان هستند که برای همه چیز توضیحی دارند.
کتاب شهر جانوران – ایزابل آلنده
دیالوگ ماندگار کتاب های معروف
آنهایی که گمان میکردند جنگ به زودی به پایان میرسد مدتها بود همگی مرده بودند، و درست به سبب جنگ مرده بودند.
رمان به امید دیدار در آن دنیا
****
زن ها، گاهی اوقات حرفی نمی زنند چون به نظرشان لازم نیست که چیزی گفته شود! تنها با نگاهشان حرف می زنند… به اندازه یک دنیا با نگاهشان حرف می زنند. اگر زنی برایتان اهمیت دارد، از چشمانش به سادگی نگذرید! به هیچ وجه…
– سوءتفاهم اثر سیمون دوبوار
****
تنها راه نجات از هزار توی رنج
بخشش است.
(به دنبال آلاسکا – جان گرین)
****
عشق
یا هست
یا نیست
عشق اندک به هیچ وجه عشق نیست.
(محبوب – تونی موریسون)
****
آن چه را که می خواهید به خاطر بسپارید فراموش می کنید و آن چه را که می خواهید فراموش کنید به یاد می آورید.
(کتاب جاده – کورمک مک کارتی)
جملات زیبای کتابهای معروف
برشی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم
نوشته نادر ابراهیمی
بانوی من!
مگر چه عیب دارد که انسان، حتی در هشتادسالگی هم الک دولک بازی کند، و گرگم به هوا، و قایم باشک، و اَکَردوکِر، و تاق یا جفت، و « نان بیار کباب ببر » و « اتل متل »… جداً مگر چه عیب دارد؟
بــرشی از کتـاب خوانـدنی” عامه پسنـد “
نوشته ” چارلز بـوکوفسکی “
«یکی از چیزهـایی کـه آدمهـا را دیوانه مـیکـنـد هـمـین انتظار کشیـدن اســت. مردم تمـام عمرشان انتظار مـیکشیـدنـد. انتظار مـیکشیـدنـد کـه زنـدگی کـننـد، انتظار مـیکشیـدنـد کـه بمـیرنـد. توی صف انتظار مـیکشیـدنـد تـا کاغذ توالت بخرنـد. توی صف بــرای پول منتظر مـیمـانـدنـد و اگر پولی در کار نبـود سراغ صفهـای درازتر مـیرفتنـد. صبــر مـیکـردی کـه خوابت ببــرد و بعد هـم صبــر مـیکـردی تـا بیـدار شوی. انتظار مـیکشیـدی کـه ازدواج کـنی و بعد هـم منتظر طلاق گرفتن مـیشدی. منتظر باران مـیشدی و بعد هـم صبــر مـیکـردی تـا بنـد بیایـد. منتظر غذا خوردن مـیشدی و وقتی سیر مـیشدی باز هـم صبــر مـیکـردی تـا نوبت دوباره خوردن بــرسد. توی مطب روانپزشک با بقیهٔ روانیهـا انتظار مـیکشیـدی و نمـیدانســتی آیا تو هـم جزء آنهـا هســتی یا نه.»
****
آگوتا کریستوف ، دفتر بزرگ
“دوست داشتن”
کلمه مطمئنی نیست،
دقت و عینیت ندارد !
دوست داشتن گردو و دوست داشتن مادربزرگ،
اینها نمیتوانند به یک معنا باشند
عبارت اول به طعمی دلپذیر توی دهان برمیگردد
و دومی به یک حس
****
اگر بخواهید چیزی پیدا کنید هیچ چیز مثل جستجو کردن نیست، اگر بگردید معمولا چیزی پیدا می کنید اما همیشه آن چیزی که دنبالش بوده اید نیست.
کتاب هابیت – جی.آر.آر تالکین
****
آخر واقعا چطور میشود آدم خوشحال باشد از اینکه ساعت ۶:۳۰ با زنگ ساعت بیدار بشود، از تخت بیاید بیرون، لباس بپوشد، زورکی چیزی بخورد، بریند، بشاشد، مسواک بزند، شانه کند، و بعد از یک نبرد طولانی با ترافیک، برسد جایی که درواقع زور میزند برای کس دیگری کلی پول دربیاورد و درنهایت هم ازش میخواهند بابت این فرصتی که در اختیارش گذاشته شده، قدردان باشد؟
– هزار پیشه اثر چارلز بوکوفسکی
متن خاص و جملات سنگین از کتاب های معروف و نویسندگان
اگر بخواهید چیزی پیدا کنید هیچ چیز مثل جستجو کردن نیست، اگر بگردید معمولا چیزی پیدا می کنید اما همیشه آن چیزی که دنبالش بوده اید نیست.
کتاب هابیت – جی.آر.آر تالکین
****
ما عشقی که فکر می کنیم لیاقت آن را داریم قبول می کنیم.
(مزایای گوشه گیر بودن – استیون شباسکی)
****
خاطرات از درون تو را گرم می کنند و در عین حال از درون تو را از هم می پاشند.
(کتاب کافکا در ساحل – هاروکی موراکامی)
****
بــرشی از کتـاب خوانـدنی” حکمت شادان “
نوشته ” نیچه “
وجود تنهـا یک آدم بینشاط کافی اســت؛
تـا کل یک خانه را مسموم سـاخته و فضای آن را تیره و تـار سـازد
فقدان چنین آدمـی فقط
با معجزه امکان پذیر اســت!
****
جولین بارنز ، درک یک پایان
ظاهرا یکی از تفاوتهای جوانی و سالمندی این است که وقتی جوانیم آیندههای مختلفی برای خود اختراع میکنیم، و وقتی پیر میشویم، گذشتههای مختلفی برای دیگران.
متن آموزنده از نویسندگان معروف
موجودات بیرون از مزرعه، از خوک به انسان و از انسان به خوک نگاه می کردند اما حالا دیگر تشخیص آن ها غیر ممکن بود.
کتاب قلعه حیوانات – جرج اورول
****
هرچه بیشتر میآموزی، کمتر میهراسی. «آموختن» نه به مفهوم تحصیل دانشگاهی، بلکه به معنای شناختن عملی زندگی.
رمان درک یک پایان
****
فقط زندگی در جهانی را تصور کن که در آن آیینه نباشد. تو درباره ی صورتت خیالبافی می کنی و تصورت این است که صورتت بازتاب آن چیزی است که در درون تو است.
و بعد وقتی چهل ساله شدی، کسی برای اولین بار آیینه ای در برابرت می گیرد. وحشت خودت را مجسم کن!
تو صورت یک بیگانه را خواهی دید و به روشنی به چیزی پی خواهی برد که قادر به پذیرفتنش نیستی: صورتِ تو، خودِ تو نیست.– جاودانگی اثر میلان کوندرا
وقتی بی وقفه به گذشته سفر می کنیم
قایق های خود را به جریان آب می کوبیم.
(گتسبی بزرگ – اسکات فیتز جرالد)
جملات ناب از کتاب های معروف
تاریخ کابوسی است که سعی می کنم از آن بیدار شوم.
(کتاب اولیس – جیمز جویس)
***
وقتی بی وقفه به گذشته سفر می کنیم
قایق های خود را به جریان آب می کوبیم.
(گتسبی بزرگ – اسکات فیتز جرالد)
****
پسر، موقعی که آدم میمیرد، این مردم خوب آدم را از چهار طرف محاصره میکنند. من امیدوارم که وقتی مُردم، یک آدم بافهم و شعوری پیدا بشود و جنازهی مرا توی رودخانهای، جایی بیندازد. هرجا که میخواهد باشد، ولی فقط توی قبرستان، وسط مردهها، چالم نکنند. روزهای یکشنبه میآیند و روی شکم آدم دسته گل میگذارند، و از این جور کارهای مسخره. وقتی که آدم زنده نباشد، گل را میخواهد چه کار؟ مرده که به گل احتیاجی ندارد… آدم تا زنده است باید از کسی که دوستش دارد گل هدیه بگیرد…
– ناتور دشت اثر سلینجر