شعر زیبا در مورد زندگی | بهترین اشعار در مورد زندگی

امروز در این مقاله سعی کردیم چند متن شعر زندگی براتون آماده کنیم که می توانید از اینها استفاده کنید. و اگر دوست داشتید برای دوستانتان هم بفرستید.
شعر جدید در مورد زندگی
زندگی زیباست چشمی باز کن
گردشی در کوچه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بدبینی خود را شکست
علت عاشق ز علت ها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خداست
من میان جسمها جان دیدهام
درد را افکنده درمان دیدهام
دیدهام بر شاخه احساسها
میتپد دل در شمیم یاسها
زندگی موسیقی گنجشکهاست
زندگی باغ تماشای خداست
گر تو را نور یقین پیدا شود
میتواند زشت هم زیبا شود
حال من در شهر احساسم گم است
حال من عشق تمام مردم است
زندگی یعنی همین پروازها
صبح ها، لبخندها، آوازها
ای خطوط چهرهات قرآن من
ای تو جان جان جان جان من
با تو اشعارم پر از تو میشود
مثنویهایم همه نو میشود
حرفهایم مرده را جان میدهد
واژههایم بوی باران میدهد
***
زندگی زیباست، تماشاییست!
چرا زیبا نمی بینیم؟
چرا گاهی به پای این همه خوبی نمی شینیم؟
چرا با هم نمی خندیم؟
مگر دنیا چه کم دارد؟
ببین این آسمان آبی ست
ببین دنیای ما آکنده از پاکی ست
و خوبی تا ابد پاینده می ماند
تو باور کن
همین کافی ست …!
***
از چیزهای کوچک و کم اهمیت زندگی ات لذت ببر،
چرا که زندگی از این قطعات کوچک تشکیل می شود
و لذت بردن از این چیزها پلی ست برای عبور از سختی ها …
همیشه سخت ترین نمایش به بهترین بازیگر تعلق دارد
شاکی سختی های دنیا نباش…..
شاید تو بهترین بازیگر خدایی…
نومیدی ترسناک تر از پیری ست
در پیری، جسم ما مچاله می شود
و در نومیدی، روح ما..
اشعار زیبای سنتی و نو در مورد زندگی
چرخ گردون چه بخندد چه نخندد تو بخند
مشکلی گر سر راه تو ببندد تو بخند
غصه ها فانی و باقی تو بخند
گر دلت از ستم و غصه برنجد تو بخند
***
زندگانی چیست یکدم روی آسایش ندیدن
چشم از مخلوق بستن گوشه عزلت گزیدن
از پی یک نوش صد نیش از زبان خلق خوردن
و ز پی یک حرف حق صد گفته ناحق شنیدن
عرض حاجت را بهر در کوفتن چون حلقه بر در
از برای لقمه نان منت از دونان کشیدن
گاه در اندیشه فردای ناپیدا هراسان
گه به حسرت عمر ماضی را به دندان لب گزیدن
گاه در سوگ عزیزان جوی خون از دیده راندن
گاه از مرگ رفیقان جامه طاقت دریدن
در تلاش زندگی سودی بجز حسرت نبردن
از پی مقصود نامعلوم روز و شب دویدن
ناکسان را از پی حاجت سر تعظیم سودن
سفلگان را مدح گفتن تا به مقصودی رسیدن
با رفیقان دور و از روی ناچاری نشستن
از حریفان دغل چون آهوی وحشی رمیدن
حاصل عمر من و تو در جهان اینست یکتا
ای خوشا ناآمدن یا رفتن و دامن کشیدن
مجید اوحدی
***
در این دنیای دَرَندَشت
هر چیزی به نحوی بالاخره زندگی میکند.
باران که بیاید
بید هم دشمنیهای خود را با اَرّه
فراموش خواهد کرد
شعر در مورد زندگی چیست
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
اي یوسف خوش نام ما خوش می روی بر بام ما
اي درشکسته جام ما اي بردریده دام ما
اي نور ما اي سور ما اي دولت منصور ما
جوشی بنه در شور ما تا میشود انگور ما
اي دلبر و مقصود ما اي قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
اي یار ما عیار ما دام دل خمار ما
پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما
در گل بمانده پای دل جان می دهم چه جای دل
وز آتش سودای دل اي وای دل اي وای ما
رومی
***
زندگی امید است
آن هایی که امید خود را از دست می دهند
افراد بازنده هستند
و افراد اندیشمند کسانی هستند که امید دارند
و آن ها همیشه برنده هستند
شعر در مورد زندگی و مرگ
اگر بخواهید برای خود وصیت نامه بنویسید
متوجه خواهید شد تنها کسی که نمی توانید
سهمی از دارایی تان را برایش در نظر بگیرید خودتان هستید…
پس تا زنده هستید نسبت به خود سخاوت بیشتری داشته باشید…
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
بروی دوستان خوشباش و خرم
غنیمت دان اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی می شود کمسعدی شیرازی
***
هدف اصلی ما در زندگی کمک به دیگران است. اگر نمیتوانید دیگران را یاری کنید، حداقل آزارشان ندهید.
– دالایی لاما
شعر در مورد زندگی زیباست
روز بگذشته خیالست که از نو آید
فرصت رفته محالست که از سر گردد
کشتزار دل تو کوش که تا سبز شود
پیش از آن کاین رخ گلنار معصفر گردد
زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شمرش
نیست امید که همواره نفس بر گردد
***
بی عشق نشاط و طرب افزون نشود
بی عشق وجود خوب و موزون نشودصد قطره ز ابر اگر به دریا بارد
بی جنبش عشق دُر مکنون نشود
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
شعر نو درباره زندگی
زندگى موسیقى گنجشکهاست
زندگى باغ تماشاى خداست
زندگى یعنى همین پروازها
صبحها
لبخندها
آوازها
زندگی ذرهی کاهیست
که کوهش کردیم
زندگی نام نکوییست
که خوارش کردیم
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق
بجز حرف محبت به کسی
ورنه هر خار و خسی، زندگی کرده بسی
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد،
دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه یک عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم!؟
***
زندگی راستین شما زمانی است که
کاری برای کسی انجام دهید
که توان جبران محبت شما را نداشته باشد !
ﺍﺯ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﮔﺮﯾﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺑﺎﯾﺪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯽ
ﮐﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﻭﺍﭘﺴﯿﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ.
ﭘﺲ ﻭﻗﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺪﻝ، ﮔﻼﯾﻪ ﻭ ﻧﺰﺍﻉ ﺗﻠﻒ ﻧﮑﻦ.
***
همه چیز
از آنجایی خوب می شود
که تو می آیی
که “تو” می خواهی
که “تو” می گویی دوستم داری
جملات خواندنی زندگی
بزرگترین روز زندگیِ همهی ما روزی است که مسئولیت تمام نگرشها و رفتارهایمان را تماموکمال بر عهده بگیریم.
– جان. سی. مکسول
بزرگترین روز زندگیِ همهی ما روزی است که مسئولیت تمام نگرشها و رفتارهایمان را تماموکمال بر عهده بگیریم.
– جان. سی. مکسول
***
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
بروی دوستان خوشباش و خرم
غنیمت دان اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی می شود کمسعدی شیرازی
شعر غمگین درباره زندگی و عشق
به هوش بودم از اول
که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم
نه عقل ماند و نه هوشمسعدی
***
زندگی تخت پر از گل رز نیست
و پر از خار نیز نیست
زندگی زیباست
شگفت انگیز است
اگرچه باید احتیاط کرد
زندگانی چیست یکدم روی آسایش ندیدن
چشم از مخلوق بستن گوشه عزلت گزیدن
از پی یک نوش صد نیش از زبان خلق خوردن
و ز پی یک حرف حق صد گفته ناحق شنیدن
عرض حاجت را بهر در کوفتن چون حلقه بر در
از برای لقمه نان منت از دونان کشیدن
گاه در اندیشه فردای ناپیدا هراسان
گه به حسرت عمر ماضی را به دندان لب گزیدن
گاه در سوگ عزیزان جوی خون از دیده راندن
گاه از مرگ رفیقان جامه طاقت دریدن
در تلاش زندگی سودی بجز حسرت نبردن
از پی مقصود نامعلوم روز و شب دویدن
ناکسان را از پی حاجت سر تعظیم سودن
سفلگان را مدح گفتن تا به مقصودی رسیدن
با رفیقان دور و از روی ناچاری نشستن
از حریفان دغل چون آهوی وحشی رمیدن
حاصل عمر من و تو در جهان اینست یکتا
ای خوشا ناآمدن یا رفتن و دامن کشیدن
مجید اوحدی
اشعار مولانا در مورد زندگی
ای زندگی، تن و توانم همه تو
جانی و دلی، ای دل و جانم همه توتو هستی من شدی، از آنی همه من
من نیست شدم در تو، از آنم همه تومولانا
***
ماییم که از باده ي بیجام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
ماییم که بیهیچ سرانجام خوشیم
***
زندگی در بردگی شرمندگی است
معنــی آزاد بودن زندگــی است
ســر که خـــم گردد به پای دیگــران
بر تن مــــردان بــود بــار گــران
بنده حق در جهـــان آزاده اســت
مســت وی فارغ زجام و باده است
شعر نو در مورد زندگی
عشق اسطرلاب اسرار خداست
من میان جسمها جان دیده ام
درد را افکنده درمان دیده ام
دیده ام بر شاخه احساسها
می تپد دل در شمیم یاسها
زندگی موسیقی گنجشکهاست
زندگی باغ تماشای خداست
گر تو را نور یقین پیدا شود
می تواند زشت هم زیبا شود
حال من در شهر احساسم گم است
حال من عشق تمام مردم است
زندگی یعنی همین پروازها
صبحها، لبخندها، آوازها
ای خطوط چهره ات قرآن من
ای تو جان جان جان جان من
با تو اشعارم پر از تو می شود
مثنوی هایم همه نو می شود
حرفهایم مرده را جان می دهد
واژه هایم بوی باران می دهد
عشق یعنی گل بجای خار باش
پل بجای این همه ی دیوار باشعشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر
واگذاری آب را، بر تشنه تر***
در نومیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید استنظامی
شعر زندگی مولانا
یک بوسه ز تو خواستم و شش دادی
شاگرد که بودی که چنین استادی
خوبی و کرم را چو نکو بنیادی
اي دنیا را ز تو هزار آزادی
***
دیدم، خودم دیدم، پروانه قشنگی
هی در گلوی من میرقصید
من داشتم برای یک ستاره ترانه میخواندم
دیدم، خودم دیدم، یک قناری قشنگ، از آن همه آواز،
تنها حنجره تو را نشانم میداد
زندگی چقدر زیباست «ری را»!
دیروز نامه عزیزی از شیراز آمد
نامهاش، زبان شقایق بود
انگاری هر واژه، باورکن!
هر واژه به واژه دیگر عاشق بود
عجیب است، من شبکور،
جهان را چه قشنگ میبینم
سیدعلی صالحی
دیدم، خودم دیدم، پروانه قشنگی
هی در گلوی من میرقصید
من داشتم برای یک وب ترانه میخواندم
دیدم، خودم دیدم، یک قناری قشنگ، از آن همه آواز،
تنها حنجره تو را نشانم میداد
زندگی چقدر زیباست «ری را»!
دیروز نامه عزیزی از شیراز آمد
نامهاش، زبان شقایق بود
انگاری هر واژه، باورکن!
هر واژه به واژه دیگر عاشق بود
عجیب است، من شبکور،
جهان را چه قشنگ میبینم
سیدعلی صالحی
شعر در مورد زندگی سخت
میدانم زندگی کوتاه است …
اما طولانی ترین چیزیست که در اختیار ما انسانها قرار دارد …
باید بهترین استفاده را از آن برد…
***
بی عشق نشاط و طرب افزون نشود
بی عشق وجود خوب و موزون نشود
صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد
بی جنبش عشق در مکنون نشود
***
تو مرا می فهمی
من تو را می خواهم
و همین ساده ترین قصه یک انسان است
تو مرا میخوانی
من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم و
تو هم می دانی تا ابد در دل من می مانی
شعر بلند در مورد زندگی
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را…
کاظم بهمنی
تو مرجانی
تو درجانی
تو مروارید غلتانی
اگر قلبم صدف باشد
میان آن تو پنهانیمولانا
***
من آویخته از طناب
تو شلیک کردی
تو شلیک کردی به طناب
برگشتم به زندگی
به شلیکِ دستهای تو
اشتباه کرده بودند
دارند دوباره نشانه میروند
قلبم را
حالا درست نشانه گرفتی
بزن
به قلب هدف
زندگی همین است
که شلیک میشود از دستهای تو
شهاب مقربین
شعر در مورد تلخی روزگار
می روم در ایوان ، تا بپرسم از خود ،
زندگی یعنی چه
مادرم سینی چایی در دست ،
گل لبخندی چید ، هدیه اش داد به من
آنکس که ترا دید و نخندید چو گل
از جان و خرد تهیست مانند دهل
گبر ابدی باشد کو شاد نشد
از دعوت ذوالجلال و دیدار رسل
***
زندگی باور می خواهد آن هم از جنس امید
که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد
یک امید از ته قلبت به تو گوید
که خدا هست هنوز …
شعر زندگی کوتاه و زیبا
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
***
زندگی زیباست چشمی باز کن
گردشی در کوچه باغ راز کن
زندگی را ورق بزن
هر فصلش را خوب بخوان
با بهار برقص
با تابستان بچرخ
در پاییزش عاشقانه قدم بزن
با زمستانش بنشین و
چایت را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش
زندگی را باید زندگی کرد، آن طور که دلت میگوید
مبادا زندگی را دست نخورده برای مرگ بگذاری
نسرین بهجتی
شعر غمگین درباره زندگی
همه یاد میگیرند
زندگی کنند اما یاد
نمی گیرند که
زیبا زندگی کنند
زندگی کردن یک عادته
اما زیبا زندگی کردن
یک فضیلت
***
زندگی را ورق بزن
هر فصلش را خوب بخوان
با بهار برقص
با تابستان بچرخ
در پاییزش عاشقانه قدم بزن
با زمستانش بنشین و
چایت را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش
زندگی را باید زندگی کرد، آن طور که دلت میگوید
مبادا زندگی را دست نخورده برای مرگ بگذاری
نسرین بهجتی
***
در قلب خود باور داشته باشید
که حادثه ای شگفت انگیز قرار است اتفاق بیفتد
عاشق زندگی تان باشید
هر روز را با شکر گزاری بخاطر زنده بودنتان آغاز کنید
امروز را خوب زندگی کنید
اشعار زندگی زیبا
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشستپدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریستزندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
!!!هیچ
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داریشعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توستشاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماندزندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاستزندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریمرو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمودنان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
در کتاب چار فصل زندگی
صفحه ها پشت سرِ هم می روند
هر یک از این صفحه ها، یک لحظه اند
لحظه ها با شادی و غم می روند…
گریه، دل را آبیاری می کند
خنده، یعنی این که دل ها زنده است …
زندگی، ترکیب شادی با غم است
دوست می دارم من این پیوند را
گر چه می گویند: شادی بهتر است
دوست دارم گریه با لبخند را“قیصر امین پور”
***
چرخ گردون چه بخندد چه نخندد تو بخند
مشکلی گر سر راه تو ببندد تو بخند
غصه ها فانی و باقی تو بخند
گر دلت از ستم و غصه برنجد تو بخند
جمله های خاص در مورد زندگی
زندگی مسئلهای برای حلکردن نیست، واقعیتی است که باید آن را تجربه کرد.
– سورن کییرکگارد
***
به هنگام سختی مشو نا امید
که ابر سیه بارد آب سفیدنظامی
***
زندگی کوتاه است..
نه غمش می ارزد،
و نه شادی ماندن دارد..
بهترین راه برایت این است،
که بخندی و بخندی و بخندی ،
به غمش…
به کَمش…
و به زیادیِ غمش..
پرواز قشنگ است ولی بی غم و محنت
منّت نکش از غیر و پر و بال خودت باش!
شعر زیبای امید به زندگی
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
زندگی یعنی امیدوار بودن محبوب من
زندگی
مشغلهای جدی است
درست مثل دوست داشتن تو
ناظم حکمت
***
زندگی موسیقی گنجشکهاست
زندگی باغ تماشای خداست
زندگی یعنی همین پروازها
صبحها
لبخندها
آوازها
اشعار مولانا در مورد زندگی
من آویخته از طناب
تو شلیک کردی
تو شلیک کردی به طناب
برگشتم به زندگی
به شلیکِ دستهای تو
اشتباه کرده بودند
دارند دوباره نشانه میروند
قلبم را
حالا درست نشانه گرفتی
بزن
به قلب هدف
زندگی همین است
که شلیک میشود از دستهای تو
***
زندگی در بردگی شرمندگی است
معنی آزاد بودن زندگی است
سر که خم گردد به پای دیگران
بر تن مردان بود بار گران
بنده حق در جهان آزاده است
مست وی فارغ ز جام و باده است
خلیل الله خلیلی
ای زندگی، تن و توانم همه تو
جانی و دلی، ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی، از آنی همه من
من نیست شدم در تو، ازآنم همه تو
مولانا
شعر درباره زندگی با محتوایی دلنشین و زیبا
عده ای گریه کنان می آیند
عده ای ، گرم تلاطم هایش
عده ای بغض به لب ، قصد خروج
فرق ما ، مدت این آب تنی است
یا که شاید ، روش غوطه وری
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد ، هیچ
زندگی ، باور تبدیل زمان است در اندیشه عمر
***
تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
تا شب نرود صبح پدیدار نباشدسعدی
***
در نومیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید استنظامی
***
شعر زیبای امید به زندگی
ماییم که از باده ي بیجام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
ماییم که بیهیچ سرانجام خوشیم
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
***
چه خوش باغیست باغ زندگانی
گر ایمن بودی از باد خزانی
چه خرم کاخ شد کاخ زمانه
گرش بودی اساس جاودانه
از آن سرد آمد این کاخ دلاویز
که چون جا گرم کردی گویدت خیز
چو هست این دیر خاکی سست بنیاد
به بادهاش داد باید زود بر باد
ز فردا و ز دی کس را نشان نیست
که رفت آن از میان وین در میان نیست
یک امروز است ما را نقد ایام
بر او هم اعتمادی نیست تا شام
بیا تا یک دهن پرخنده داریم
به می جان و جهان را زنده داریم
به ترک خواب میباید شبی گفت
که زیر خاک میباید بسی خفت
ای زندگی، تن و توانم همه تو
جانی و دلی، ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی، از آنی همه من
من نیست شدم در تو، ازآنم همه تو
مولانا
***
زندگی باور می خواهد آن هم از جنس امید
که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد
یک امید از ته قلبت به تو گوید
که خدا هست هنوز …
یه صبحه دیگه، یه صدایی توی گوشم میگه
ثانیههای تو داره میره
امروزو زندگی کن فردا دیگه دیره
نم نم بارون، میزنه به کوچه و خیابون
یکی میخنده یکی غمگینه
زندگی اینه، همه قشنگیش اینه
خورشید و نو رو ابرای دور و
هر چی که رو زمین و آسمونه
بهم انگیزه میده
رها کن دیروزو زندگی کن امروزو
هر روز یه زندگیِ دوباره ست یه شروعِ جدیده
دوست دارم زندگی رو، دوست دارم زندگی رو
خوب یا بد، اگه آسون یا سخت، نا امید نمیشم
چون دوس دارم زندگی رو، دوس دارم زندگی رو
شعر زیبا و پرمحتوی در مورد زندگی
زندگی زیباست چشمی باز کن
گردشی در کوچه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بدبینی خود را شکست
علت عاشق ز علت ها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خداست
من میان جسمها جان دیدهام
درد را افکنده درمان دیدهام
دیدهام بر شاخه احساسها
میتپد دل در شمیم یاسها
زندگی موسیقی گنجشکهاست
زندگی باغ تماشای خداست
گر تو را نور یقین پیدا شود
میتواند زشت هم زیبا شود
حال من در شهر احساسم گم است
حال من عشق تمام مردم است
زندگی یعنی همین پروازها
صبح ها، لبخندها، آوازها
ای خطوط چهرهات قرآن من
ای تو جان جان جان جان من
با تو اشعارم پر از تو میشود
مثنویهایم همه نو میشود
حرفهایم مرده را جان میدهد
واژههایم بوی باران میدهد
شهرام محمدی
***
تو مرجانی
تو درجانی
تو مروارید غلتانی
اگرقلبم صدف باشد
میان آن تو پنهانیمولانا
***
بیا هم را دوست داشته باشیم
هنوز خیابانهای زیادی هست
که باید باهم قدم بزنیم و
شعرهای زیادی مانده که نخواندهایم
بیا هم را دوست داشته باشیم
شبهای بعد از هم طولانی ست
و غمگین
و روزهایِ بی هم کشدار و کُشنده
بیا هم را دوست داشته باشیم
بوسهها را
آغوشها و عاشقانهها را
بیا حرام نکنیم
هدر ندهیم…
باور کن
زندگی کوتاهتر از این حرفهاست
که هم را دوست نداشته باشیم
که شبها را بی هم صبح کنیم و
روزها را بی هم شب…
بیا هم را تا دیر نشده دوست بداریم