اشعار خداحافظی

اشعار خداحافظی از عاشقانه ترین بخش های ادبیات فارسی در کشور ماست. در این پست مجموعه ای از زیباترین شعرها با مضمون خداحافظی رو براتون فراهم کردیم که امیدواریم لذت ببرید. شاد باشید.
اشعار خداحافظی
یار وداع میکند، تاب وداع یار کو؟
وعده وصل میدهد، طاقت انتظار کو؟
****
ای که از اول جاده
به سکوت شدی گرفتار
منو از خاطره کم کن ٬
تا ابد خدا نگهدار
****
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله (گریه) خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت
باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران
سعدی
روز وداع گریه نه در حد دیده بود
توفان اشک تا به گریبان رسیده بود
نزدیک بود کز غم من ناله برکشد
از دور هر که ناله زارم شنیده بود
دیدی که: چون به خون دلم تیغ برکشید؟
آن کس که جان بخوش دلش پروریده بود
شعر تک بیتی خداحافظ
از دیده دلم روز وداعش نگران شد
با قافله اشک در افتاد و روان شد
****
چابکسواری آمد و لعبی نمود و رفت
نی نی عقابی آمد و صیدی ربود و رفت
آن آفتاب کشور خوبی چو ماه نو
ظرف مرا به آن میتند آزمود و رفت
نقش دگر بتان که نمیرفت از نظر
آن به تن به نوک خنجر مژگان زدود و رفت
تیری که در کمان توقف کشیده داست
وقت وداع بر دل ریشم گشود و رفت
حرفی که در حجاب ز گفت و شنود بود
آخر به رمز گفت و به ایما شنود و رفت
از بهر پای بوس وداعی که رویداد
رویم هزار مرتبه بر خاک سود و رفت
افروخت آخر از نگه گرم آتشی
در محتشم نهفته برآورد دود و رفت
سنگ را در ناله میآرد وداع دوستان
بیستون فریادها در ماتم فرهاد کرد
****
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست
شعر در مورد خداحافظی از دوست
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیهای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!
****
خدا لعنت کند بر واژه ها حتی خداحافظ !
که یعنی آتشی افتاده در من با خداحافظ !
سکوت افتاده مثل رعشه ای بر استخوانهایم
شبیه موج سرد ساحل دریا خداحافظ
****
میشه مثل یه قطره اشک
بعضیا رو از چشمت بندازی
ولی هیچوقت نمی تونی
جلوی اشکی رو بگیری
که با خداحافظی بعضی ها
از چشمت جاری میشه
هرگز نگو خداحافظ
خداحافظی با تو
سلام گفتن به در به دری هاست
و در آغوش کشیدن
تمام تنهاییها،
ترسها،
سرگشتگیها…
هرگز نگو خداحافظ
خداحافظی با تو،
منجمد شدن قلب هجده سالهای ست
که نام تو را آواز میداد
به تپیدنهای خود…
در الوداع هر دیدار
پی واژهای میگردم
به جای خداحافظ،
تا با آن بباورانم به خود
که دوباره دیدنت محال نیست!
حرفی شبیه میبینمت،
تا بعد،
به امید دیدار…
حرفی که نجاتم دهد
از هراس دوباره ندیدن تو!
به من که عمری
لبریز بودهام از سلامهای بی جواب
هرگز نگو خداحافظ…
****
زان پیش کز وداع تو جانم رود برون
مرگ آمده است و تنگ گرفتست در برم
شعر در مورد خداحافظی حافظ
یاد باد آنکه برون آمده بودی به وداع
وز سر کوی تو آهنگ سفر بود مرا
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا… در گلو شکست
****
هرگز نگو خداحافظ!
خداحافظی با تو
سلام گفتن به در به دری هاست
و در آغوش کشیدن
تمام تنهایی ها،
ترس ها،
سرگشتگی ها…
هرگز نگو خداحافظ!
خداحافظی با تو،
منجمد شدن قلب هجده ساله ای ست
که نام تو را آواز می داد
به تپیدن های خود…
****
سلام
خداحافظ!
چیز تازهای اگر یافتید،
بر این دو اضافه کنید
تا بل باز شود این در گم شده بر دیوار
خداحافظ گل مریم گل مظلوم و پر دردم
نشد با این تن زخمی به آغوش تو بر گردم
نشد تا بغض چشمات رو به خواب قصه بسپارم
از این فصل سکوت و شرم غم بارون رو بردارم
شعر در مورد خداحافظی با دوست
مثل بوسه ی پیش از خداحافظی
تکلیفت روشن نیست
من چقدر ساده ام
که هنوز فکر می کنم
روزهای آخر پاییز
تمام طلسم ها باطل می شود
و تو مرا فتح خواهی کرد.
****
زان پیش کز وداع تو جانم رود برون
مرگ آمده است و تنگ گرفتست در برم
****
خداحافظ ای شادی لحظه هایم
خداحافظ ای مهربان خیالم
خدا حافظ ای راز پنهان قلبم
خداحافظ ای شادمانی هر دم
خداحافظ ای اشک جاری ز چشمم
خداحافظ ای عشق پاک سرشتم
****
این قصه هم رسیده به پایان خداحافظ
جان شما و خاطرههامان خداحافظ
من میروم بدون تو، اما دعایم کن
در اولین تراوش باران خداحافظ
****
شب روی شانه من خواب میبیند
و شبپرهها از من و شب
با تردید میگذرند
و او که بهترین آرزوها را برایم داشت
هفده بار بیشتر از من
خداحافظی را آزموده است
و این فاصلهای نیست
که با دعا و دویدن پر شود
تسبیح مادربزرگ گم شده
و من عجیب خوابم میآید
چیستا یثربی
شعر نو خداحافظی
خداحافظ برای تو چه آسان بود
ولی قلب من از این واژه لرزان بود
خداحافظ برای تو رهایی داشت
برای من غم تلخ جدایی داشت
من دیگر نیستم
اما تو، قول بده
به من قول بده
هر روز به گلدانهای سبز کنار پنجره سلام کنی
قول بده
مراقب کبوترانی باشی که پشت پنجره لانه میسازند
قول بده
هر روز صبح یک لیوان چای گرم بنوشی
قول بده
مهربان باشی با نازبالشهایی که خودم دوختم
قول بده
به من قول بده خودت باشی
من چمدانم را بستم
و خاطرات عاشقی را در حجم کوچکش جا دادم
و با عشق
با غزل
با شعر
با مهر
با گلدانهای سبز کنار پنجره
خداحافظی کردم
شهره روحبانی
****
خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی،تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید
اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده است
نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده است
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها
بدونی بی تو و با تو همینه رسم این دنیا
خداحافظ… خداحافظ… همین حالا
****
خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی، تر شده چشمام
****
بهار که پرستوها میآیند من کوچ میکنم
مقصد من شهر آرزوهای آبیست
بهار که بیاید شکوفهها ناخواسته میشکفند
و من با چمدانی پر از برف به سوی خورشید میروم
لحظهی ناب دل کندن از نداشته هایم
و خداحافظ ای داشتههای من
شعر نو خداحافظی
هرگز المی چو فرقت جانان نیست
دردی بتر از واقعه هجران نیست
گر ترک وداع کردهام معذورم
تو جان منی وداع جان آسان نیست
****
دلم شاخهای
که میخواهد با پرنده پرواز کند
دلم شاخهای
که در وداع پرنده، تکان میخورد
پرندهها از شاخه میپرند
****
دردا که درین زمانه پر غم و درد
غبنا که درین دایره غم پرورد
هر روز فراق دوستی باید دید
هر لحظه وداع همدمی باید کرد
****
به یاد تو هستم
کاش
خداحافظی نمیکردی و میرفتی
من عمری خداحافظی تو را
به یاد داشتم
پاییز پشت پنجره
استوار ایستاده است
مرا نظاره میکند
که چرا من
هنوز جهان را ترک نکردهام
من که قلب فرسوده دارم
من که باید با قلب فرسوده
کم کم تو را فراموش کنم
****
بوی باران می دهد باز ، لحظه های خداحافظی
سلام بده به شب ، به خواب ، دم دمای خداحافظی
چقدر معصومانه واژه ها را طی می کردی
حالا رسیدی به آخرین هجا های خداحافظی
اشعار بلند با موضوع خداحافظی از شاعران معروف
تو را از دور میبوسم به چشمیتر خداحافظ
مرا باور نکردی میروم دیگر خداحافظ
مرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم را
برو با دیگرانای بی وفا دلبر خداحافظ
****
بیخودی متاسف نباش
تو آمده بودی که بروی اصلا!
تو چه می دانی چه ترسی ست
ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ ؟
****
از شهر تو رفت خواهم ای شهرآرای
جان را به وداع کوتهی روی بنمای
از جور تو در سفر بیفشردم پای
دل را به تو و تو را سپردم به خدای
این قصه هم رسیده به پایان خداحافظ
جان شما و خاطرههامان خداحافظ
من میروم بدون تو، اما دعایم کن
در اولین تراوش باران خداحافظ
رباعیات با مضمون خداحافظی
خدانگهدار عزیزم
اما نمیشه باورم
توی چشام نگاه نکنی
این لحظه های آخرم
آخه چطور دلم بیاد
چشاتو گریون ببینم ؟
***
امشب شب هجران و وداع و دوریست
فردا دل را بدین سبب رنجوریست
ای دل تو همی سوز تو را فرمانست
وای دیده تو خونگری تو را دستوریست
****
فصلها
رنگ به رنگ
در لباست جا به جا میشوند
از آستینت
جنگلی روییده است
و هزار باغ پنهان
در سینه داری
تا همیشه برای خداحافظی
از لباست
برف ببارد